مداخله
موضوعات داغ

ملاحظاتی درباره حقیقت و روش سروش

ملاحظاتی درباره حقیقت و روش سروش

عبدالکریم سروش در سخنرانی‌ای به‌عنوان حقیقت و روش در کلاب‌هاوس چرخش فکری اخیر خود را توضیح داد و تبیین کرد. این که مسئله اصلی برای دستیابی به حقیقت مسئلهٌ اقناع کردن و متقاعدکردن عُقلا یا اکثریت مردم است. به عبارت دقیق‌تر اعتبار صدق از تصدیق می‌آید. یعنی این تصدیق زمانه یک گفتار یا پارادایم است که آن را تبدیل به حقیقت آن زمان می‌کند.

 

در این میان روش دستیابی به حقیقت هم چندان اهمیت ندارد می‌تواند بر اساس براهین باشد خطابه یا جدل. به‌عبارت‌دیگر فلسفه تنها راه و روش دستیابی به حقیقت نیست. بلکه حتی به میانجی شعر هم می‌توان آن را لمس کرد. شعر به سمت حقیقت می‌رود و به آن دست می‌یابد. این گفتار یا به تعبیر خود ایشان نظریه تازه پیامدهای متعددی هم به دنبال دارد که برخی از آنها هم توسط مستمعین در کلاب‌هاوس طرح شد و ایشان نیز پاسخ‌هایی به برخی ابهامات و پرسش‌ها دادند.

مسئله‌ی نخست تداوم همان نسبی‌گرایی در آرای پیشین اوست. یعنی طرح این موضوع که حقیقت نه موضوعی ذاتی بلکه ساخته شده توسط جوامع، گروه‌ها و ارزش‌های متفاوت است و به همین اعتبار بر اساس چارچوب‌ها و ارزش‌های آن جامعه و تصدیق اکثریت عقلای آن، یک گفتار تبدیل به حقیقت می‌شود. حقیقت یا صدقی خاص آن جامعه که ممکن است در تعارض و تناقض با حقیقت‌های جوامع و گروه‌های دیگر باشد چرا که تنها فرض برای پذیرش هر حقیقتی توافق اکثریت و پذیرش همگانی است.

ملاحظاتی درباره حقیقت و روش سروش

از این منظر حقیقت موضوعی تابع مُد (Fashionable) است. یعنی از منطق مُد در جهان امروز تبعیت می‌کند. چرا که مُد نیز متکی بر توافق و اقناع اکثریت است. اما همان گونه که در صنعت مُد چیزی به‌عنوان توافق ذاتی یا پذیرش ذاتی وجود ندارد و به‌عبارت‌دیگر توافق و اقناع پدیده‌ای ساختگی است همین موضوع را می‌توان درباره‌ی طرح پیشنهادی سروش هم گفت؛ یعنی در دنیای امروز آنچه مورد پذیرش اکثریت واقع می‌شود نه به دلیل رابطه‌ای طبیعی، ذاتی و خاص بین آن چیز و پذیرندگان آن بلکه به واسطه‌ی نیرو و قدرتی است که به شکلی محاسبه شده و کنترل شده پذیرش و توافق جمعی را بر می‌سازد.

به‌عبارت‌دیگر آنچه موجب اقناع شدن می‌شود همان اعمال قدرت و زوری است که به شکلی نامرئی این‌گونه وانمود می‌کند که این مردم‌اند که دست به انتخاب و گزینش زدند.

کل پروژه‌ی فلسفی لوئی آلتوسر مبتنی بر توضیح و تبیین همین مکانیسم است. اینکه در ایدئولوژی نه محتوا بلکه میانجی‌ها و وسایل مهم‌اند. وسایلی آن‌چنان پیچیده که محتوای ایدئولوژی را به امری طبیعی و ذاتی و تخطی‌ناپذیر تبدیل می‌کنند؛ بنابراین فریب ایدئولوژی در تحمیل یک گفتار به حقیقت نه در محتوای ایجابی آن ایدئولوژی بلکه در نحوه‌ی بسته‌بندی‌کردن آن است. در مقبول کردنش و واداشتن جامعه به پذیرش و توافق بر سر آن است.

این تصور که محتوای هر ایدئولوژی در رقابتی طبیعی در برابر ایدئولوژی‌های دیگر مورد پذیرش اکثریت واقع می‌شود و به حقیقت مقبول جامعه تبدیل تصوری ساده‌انگارانه است. به همین دلیل حقیقت غالب در جهان امروز گفتار ساخته‌شده توسط ایدئولوژی لیبرال دموکراسی است. یعنی دقیقاً همان چیزی که سخنرانی سروش درصدد صورت‌بندی مفهومی آن است. برخورداری لیبرال دموکراسی و سرمایه‌داری از قدرت وسایل و میانجی‌هاست که گفتار آن را به حقیقت مورد علاقه‌ی جوامع در جهان امروز تبدیل کرده است و نه صرفاً محتوای آن و به همین ترتیب نامقبول بودن ایدئولوژی‌ها بدیل نیز تا حدود زیادی در نارسایی و ناکامی همان وسایل و میانجی‌های مولد ایدئولوژیست.

آلتوسر با تاکید بر تمامی شیوه‌های بازتولید ایدئولوژی در سرمایه‌داری غرب از رسانه‌ها، آموزش‌وپرورش و دانشگاه گرفته تا خانواده‌، کلیسا و نظام اداری نشان می‌دهد که چگونه یک معرفت یا گفتار ساختگی کاذب به یک حقیقت تخطی‌ناپذیر تبدیل می‌شود. پس مسئله پیوند حقیقت و اکثریت مسئول روابط بازتولید در این نظام‌هاست که گویی مردم را آزادانه در برابر انتخاب قرار می‌دهند درحالی‌که در واقع انتخاب از پیش رخ‌داده است.

اینجاست که پای فیلسوفی دیگر هم به میان می‌آید. میشل فوکو که بحث‌های سروش تا حدودی متکی به آن هم است، اما با یک تفاوت بنیادین. پروژه‌ی فکری فوکو به‌عنوان بزرگ‌ترین منتقد مدرنیته‌ی غربی نشان‌دادن این تقلب تاریخی بود که چگونه دانش صرفاً نوعی ابزار قدرت برای ساختن حقیقت است به‌عبارت‌دیگر تنها اصل ثابت در مدرنیته غربی پدیده‌ی قدرت است که در دوره‌های مختلف و از طریق گفتمان‌های مختلف به انسان‌ها تحمیل‌شده است. در جهان امروز نیز رسانه‌ها و غول‌های رسانه‌ای‌اند که صدق یا کذب یک گفتار را بر اساس منافع صاحبان آن می‌سازند. آنچه فوکو به‌عنوان نوعی نگرش انتقادی در پروژه‌ی فکری‌اش طرح می‌کند را سروش به‌عنوان دلیلی برای پذیرش مکانیزم کشف حقیقت پیشنهاد می‌کند.

در واقع رویکرد بدبینانه‌ی فوکو به تاریخ غرب در ‌نظام فکری سروش تبدیل به روشی برای تبیین حقیقت می‌شود. این روش همان قدر عجیب است که یک کارگزار ارشد وال‌استریت برای توجیه و مشروع دانستن نظام و مکانیسم چرخش سرمایه در بازار بورس به تبیین گام‌به‌گام و جزئی مارکس از سرمایه‌داری اتکا کند. در واقع مارکس آن مکانیسم را تشریح می‌کند تا در نهایت کارکرد غیرانسانی و سوداگرانه سرمایه‌داری را نقد کند و نه آنکه صرفاً این مکانیسم را همچون ناظری بی‌طرف توضیح دهد. سروش نیز با کسرکردن سوی انتقادی پروژه‌ی فوکو که مهم‌ترین و قدرتمندترین سویه‌ی پروژه‌ی فکری اوست صرفاً از آرای فوکو به‌عنوان خودآموز کشف حقیقت بهره می‌گیرد. به همین دلیل می‌توان سوژه‌ی کاشف حقیقت سروش را ناظری عرفان‌زده و غیرسیاسی و ‌غیرانتقادی دانست که در فاصله‌ای امن از جهان صرفاً نظاره می‌کند و تنها معیارش، معیاری کمی یا تعداد پذیرندگان یک گفتار است.

نتیجه‌ی نهایی گفتار ایشان پذیرش این اصل است که حقیقت و صدق همان چیزی است که سی‌ان‌ان نیویورک‌تایمز و ابررسانه ‌های دنیای جدید می‌سازند. آنها که به دلیل قدرتشان قادرند هر گفتاری را حقیقت جا زنند. سوژه‌ی موردعلاقه‌ی سروش سوژه‌ای تقلیل یافته به حواس پنج‌گانه‌اش است. این پاسخ ایشان به پرسش مستمعی که پس باید روپرت مرداک را سازنده و کاشف حقیقت در جهان امروز دانست با پاسخ متأسفانه سطحی و دور از شان فلسفی همراه شد. حواله‌دادن مردم به این که شما هم بکوشید رسانه‌ی خود را بسازید و با مرداک مقابله کنید قطعاً حاصل تنگ آمدن قافیه‌ی فکر بوده است.

در جهانی که مکانیسم آن تا حدود زیادی توسط سرمایه و قدرت کنترل می‌شود وظیفه‌ی اصلی لیبرال دموکراسی واقعاً موجود طبیعی جلوه‌دادن این مکانیسم است آن هم با اتکا به شعارهای هم‌اینک رسوا شده همچون انتخابات مردمی. انتخاباتی که مکانیسمش مشابه همان انتخاب معروف است یا پولت را می‌دهی یا جانت را می‌گیرم. انتخابی که از پیش گزینه‌ی انتخاب شده در آن مشخص است و البته واضح است که نقد لیبرال دموکراسی امروز و گفتار حقیقت مساوی است با پذیرش اکثریت به‌هیچ‌وجه به معنای تأیید اندیشه‌های بنیادگرای غرب‌ستیز نیست. در واقع آنچه لیبرال دموکراسی مردمان را از آن می‌ترساند قراردادن جوامع بر سر دوراهی پذیرش وضع موجود یا همان صدق و حقیقت آقای سروش و یا گزینه بدیل آن بنیادگرایی داعشی طالبانی است گزینه‌هایی که خودساخته و پرداخته‌ی همین جوامع‌اند.

تکرار ۵۷ در قرن جدیدفائزه هاشمی

امتیاز کاربران: اولین نفری باشید که امتیاز می دهد!

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
Verified by MonsterInsights