نقد
موضوعات داغ

جامانده در زمان - نقد فیلم ابلق

جامانده در زمان – نقد فیلم ابلق

ابلق آخرین ساخته نرگس آبیار، مثال خوبی است برای نشان دادن پرت بودنِ سینمای کنونیِ ایران. نامربوطی آن با وضعیت و ناتوانی و ابتری ذاتی این سینما در درک روند تحول تاریخی. فیلمی که از تماشاگرش عقب است و از اینرو تحلیل‌اش از روابط اجتماعی و سیاست جنسی نابسنده است و به بیراهه می‌رود.

ابلق آشکارا بر سایه روشن جنبش فراگیر «من هم» ساخته شده است. با طرح داستانی ساده‌ای که همان دغدغه‌ها و ابهامات این جنبش زنانه را احضار می‌کند، اما درنهایت وعده‌ای که می‌دهد نسبتی با واقعیت اجتماعی ندارد …«راحله» ترجیح می‌دهد همان قربانی نمونه‌ای باقی بماند و فیلم هم رندانه آن را تایید می‌کند. راحله‌ای که برای یافتن راه‌حل این بحران، پیش از آنکه به دیگر زنان آزار دیده رجوع کند، به رحیم برادر بزرگتر همسرش رجوع می‌کند تا حکمتِ مردسالارانه او را درنهایت بپذیرد. ایثاری نه از سر فاعلیت و سوژگی زنانه، بلکه به قصد تکرار و بازتولیدِ همان شمایل « زن به مثابه قربانی ». 

زنی که ترجیح می‌دهد چشم بر حقیقت ببندد تا زندگی خواهر شوهر و شوهرش خدشه‌ای نبیند. و این راه‌حلی است که فیلمساز در نهایت تصدیق می‌کند با آن باران تطهیر کننده الهی، همان فیضِ و رحمتی که در پایان ژستِ دروغ بافانه او را تطهیر می‌کند.

کافی است به سکانس گفتگوی راحله و رحیم دقت کنیم. میزانسن به نحوی است که در پس‌زمینه آنها تصاویر برج‌ها و زرق و برق تهران جلوه‌گر است. تقابل ارزش‌های دو جهان. جهان زورآباد که ناموس‌پرستی و غیرت، حتی به بهای آدم‌کشی حرف نخست را می‌زند، و جهان کلان‌شهر تهران، جایی‌که مناسبات اقتصادی که جلال درگیر آن است او را به مردی متجاوز تبدیل کرده است.

جامانده در زمان – نقد فیلم ابلق

درجهان دوگانه نجابت در برابر حقیقت، آبیار البته که ارزش نخست را پیشنهاد می‌دهد. ایثار و ازخودگذشتگی یا همان مصلحت‌اندیشی صرفا نقابی است بر ناتوانی مواجهه با حقیقت و پذیرش پیامدهای آن. اگر برق حقیقت سوزان است، پس بهتر است به دامان همان مصلحت یا حفظ نجابت پناه برد، پذیرفت که با موش‌ها زندگی کرد و البته نشان داد که دختر راحله، ناتوان‌تر از او در میان این موش‌ها، یا همان متجاوزان، از همان کودکی راه و رسم خاموشی و دم نزدن را برگزیده است.

البته آبیار حواسش است که نشان دهد در تقابل میان ارزش زورآبادی‌ها و ارزش کلانشهرکه در مرکز خریدی پر زرق و برق به نمایش در می‌آید نیش و کنایه‌ای هم نثار نسل جدید کند. دختر جوان باارزش‌های مدرن و امروزی که بی‌مبالات‌تر از آن است که پای چیزی بایستد کسی که نجابتِ نمونه‌ای زنانِ محله را به پایِ ایستادن پای ابژه میلش، سیاوش ذبح می‌کند، اما آنقدر بی‌اصول است که در سر بزنگاه گفته‌های راحله را حاشا کند. راهبردی حتی به لحاظ دراماتیک سخیف که با ساختمان کلی فیلم سازگار نیست. اگر در نهایت بهتر است که حقیقت را پای مصلحت ذبح کرد، پس دیگر تاکید بر بی‌اصول بودن دختر نسل جدید چه کارکردی دارد؟

اما مشکل اصلی پرت بودن خانم فیلمساز است. دخترانی که چندماه پیش در خیابان‌ها جانانه بر حقیقت پای فشردند بی‌نیاز از پند و اندرزهای‌ مردسالارانه، خود مبدع حقیقت شدند. آنها که هراسی از آتش حقیقت به خود راه ندادند و کنش شجاعانه‌شان را امروز می‌توان در حکم سیلی‌ای به گوش آبیار و فیلمش خواند که همچنان راه‌حل را پناه بردن به  حکمت مردانه می‌بیند. سبک و سیاق فیلمسازی آبیار هم، با ارجاع به این فیلم درخور تامل است. تعداد کثیر تصاویر آینه‌ای در فیلم، آنچنان تزیینی و نامربوط است که بیشتر گویای شیفتگی فیلمساز نسبت به فضاهای زاغه‌نشین است. تصویری حقیقتا اگزوتیک و شیک از زندگی محرومان و البته تصاویر هوایی فراوان فیلم که به کرات و بدون ارتباط ارگانیک با مضمون و داستان فیلم تکرار می‌شود. تصاویری که کارکردش عمدتا برای نمایش وجه بازنمایی ناپذیر کلانشهرهاست. به دست دادن نمایی از شهر، زاویه دیدی از شهر، که تماشاگر سینما هرگز آن را در واقعیت تجربه نکرده است. یا در فیلم‌هایی با داستان‌های امنیتی – جاسوسی تلاشی است برای نشان دادن اینکه ما همواره از منظری که از چشم‌مان غایب است، تحت نظریم. با این مختصات معلوم نیست که ابلق چرا چنین سخاوتمندانه تن به چنین نمادهای جلوه‌فروشانه‌ای داده است.

موقعیت مهدی

امتیاز کاربران: اولین نفری باشید که امتیاز می دهد!

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
Verified by MonsterInsights