نظم نوین جهانی، توهم یا واقعیت؟
امروزه برخلاف تمامی هیاهوها و هذیانات جریانِ قدرت در ایران و شبکه تبلیغاتی خارجنشیناش، برتری ایالات متحده آمریکا در حیطه قدرت نرم و سخت ادامه دارد. باوجود تمامی بحرانهایی که آمریکا در ۲۰ سال گذشته پشت سر گذاشته است، هنوز مواضع مرکزی را در عرصههای کلیدی قدرت در اختیار دارد. پنتاگون، والاستریت و هالیوود/سیلیکونولی سه ضلع مثلث قدرت سخت و نرم آمریکا همچنان در حکم یک نیروی سلطه فراگیر عمل میکنند آنهم در سه سطح نظامی، اقتصادی و فرهنگی.
هیاهوی جریان قدرت، پیوسته در حال بشارت دادن فروپاشی آمریکا و جایگزینی امپراطوری چین هستند، اما هرگز قادر نیستند توضیح دهند که چین چگونه میخواهد با مثلث قدرتمند پنتاگون، والاستریت و هالیوود/ سیلیکونولی مقابله کند.
این سخنان نهتنها مبالغهآمیز و متوهمانه است بلکه اساسا حاصل سو فهم آنها از تغییرات نظام بینالملل است. در ساخت جدید نظام بینالملل دولت-ملتهای متعددی درحال به چالش کشیدن آمریکا هستند، اما نه از طریق مقابله و یا حتی سودای جانشینشدن. بلکه براساس این منطق که بتوانند ساکن و مقیم پلههای ساختِ مختلط امپراطوری در سالهای آینده باشند، امپراطوری که راس آن همچنان در کنترل آمریکاست.

بنابراین این تصور که میتوان با قطع رابطه با آمریکا و پیوستن به اردوگاه چین درمقابله با آمریکا، نظم جهانی جدیدی را پیریزی کرد که در آن نقشی مهم برعهده ایران گذاشته میشود، توهمی بیش نیست. چرا که خود این نظم جدید که در آن دیگر تقسیمات سنتی همچون جهان اول و سوم و شرق و غرب و شمال و جنوب، قدرت تبیینشان را از دست دادهاند، همچنان تابع یک نظم جهانی متاثر از ارزشهای جهانی شدن در عرصه اقتصاد، سیاست و فرهنگ است. و جهانی شدن همواره با دگرگون سازی و تغییر همراه است. چیزی که قدرت حاکمه در ایران عمیقا از آن هراس دارد.

همانگونه که نگری – هارت بهخوبی نشان میدهند، نظام آریستوکراسی حاکم بر نظم جهانی که شامل آمریکا، چین و اروپاست، باوجود تمامی اختلافات و تعارضهایی که در منافع مختلف اقتصادی-سیاسی با یکدیگر دارند، اما در نهایت در صفی واحد قرار میگیرند. بهتعبیر نگری – هارت این نیروها شبیه شوالیههاییاند که به رغم نبردهای تن به تنی که با یکدیگر میکنند، اما همگی در راستای خدمتگزاری به قواعد شهسوارانه مشترک و نظم اجتماعی متناظری میجنگند.
بهعبارت دقیقتر باوجود اختلاف و تعارض منافع آمریکا، چین، روسیه و اروپا با یکدیگر، جایگاه سنتی آنها بهعنوان بازیگران اصلی امپراطوری یا همان نظم جهانی جدید موجب میشود که درنهایت برای حفظ چارچوب اصلی، کشورهای کماهمیتتر را قربانی کنند. دقیقا شبیه به همان چه که پس از جنگ جهانی دوم در تقسیمات جهانی رخ داد.
بنابراین حتی حمله سیاستمداران پوپولیست راستگرایی همچون دانلد ترامپ به جهانیشدن که در نطق سال ۲۰۱۸ در مجمع عمومی سازمان ملل رخ داد، را باید تمهیدی برای کسب موقعیت مسلطتر درون نظم جهانی تفسیر کرد و نه حمله به آن یا باژگون کردنش.
جمع گروهها و نخبههای اصلی، یعنی همان دولتها و نهادهای فراملی تحت تاثیر فرامین ایدئولوژی نئولیبرالی عمل میکنند که بهطرز قاطعانهای در خدمت ساختن و محافظت از نظم سرمایهداری جهانی است. درچنین وضعیتی میان پوتین، شیجینپنگ و جو بایدن تفاوت معناداری وجود ندارد. هرکدام همزمان که کارگزار نظم اقتصادی نئولیبرالاند، درصدد کسب سهم بیشتری از آن هستند.
بنابراین این تصور که مشارکت و معاونت ایران با چین و روسیه میتواند جبههای واحد دربرابر غرب ایجاد کند، در بهترین حالت خیالبافیهای گروه حاکم است برای مواجه نشدن از فاجعهای که خود مسبب آن بودهاند. در نظم جدید تنها کسانی که به قواعد جهانی شدن تن میدهند و حاضرند تن به دگرگونیهای فراوانی بدهند تا به این باشگاه ملحق شوند به بازی گرفته میشوند. همانند کاری که بنسلمان در عربستان سعودی در سالهای اخیر کرده است. تلاشی برای پذیرفته شدن بهعنوان یک بازیگر، ولو کوچک. این توهم که با حشدالشعبی و حزبالله و نپیوستن به FATF ، شما را وارد این بازی بزرگ میکنند چیزی نیست جز هیاهو برای هیچ که کسی را متقاعد نخواهد کرد.