میکروپالیتیکس(خُرد سیاست) خصیصه نمای وضعیت حال ۲
ادامه مقاله
… در نتیجه وضعیت سیاسی در جامعه کنونی ایران که همواره با ابهامات و پرسشهای فراوانی چه از سوی موافقان چه مخالفان مواجه شده است یعنی اشاره به فقدان قسمی مقاومت تشکیلاتی یا فقدان رهبری که این نیروهای متعارض را گرد هم آورد یا فقدان کار سازمانی و تشکیلاتی، پیش از آن که نشان دهندهی ضعف یا کاستی امر سیاسی یا جامعه مدنی در ایران باشد نشان دهندهی بلوغ سیاسی و اجتماعی آن است از فرمهای سنتی که دهههای قبل نتایج آن را به وضوح دیده است.
یعنی صادر کردن یک کارت سفید به یک نظام و تشکیلات و یک رهبر خاص و در اختیار گذاشتن ارادهی خود، ارادهی عمومی و اجتماعی مردم در کف عنان یک نفر از آن فاصله گرفته است و به بیان اعتراضات و یا گفتمانهای شخصی خود به شکل موضعی و محلی روی آورده است.

از کشاورزان اصفهان گرفته تا جامعهی زنان که در صدد بازیابی منزلت اجتماعی خویش هستند، از معلمان که درصدد بازیابی هویت و شان اجتماعی جایگاه خود و احترام گذاشتن به موقعیت شغلی خویش هستند تا بازنشستگان صنفهای مختلف که همگی مطالبات صنفی دارند تا کارگران هفت تپه و دیگر کارگران شرکتهای تعطیل شده که همگی به دنبال مطالبات اقتصادی خویش هستند و حتا گروهها و اقشاری که مشخصا مواضع سیاسی دارند و در صدد بیان گفتمان های سیاسی خویش هستند، اینها همگی در کنار و در عرض هم اما نه با هم همگی در حال صدور و نشان دادن و بیان گفتمانهای موضعی، محلی و به تعبیر فوکویی خُرد خویش هستند.

یعنی به عبارت دیگر سیاست بیش از اینکه از طریق نوعی کلان سیاست یعنی مشابه آنچه در سال ۵۷ دیدیم در فضای کنونی ایران تحقق یابد از طریق نوعی خُرد سیاست یا همان میکروپالیتیکس معروف فوکویی در حال نمود است.
اما واکنش قدرت، واکنش گفتمان مسلط تاکنون به آن بیتوجهی و بیاعتنایی به این گفتمانها بوده است. جدا از آن که دست حاکمیت به لحاظ اقتصادی در پاسخ دادن به مطالبات و گفتمانهای نهادها و بخشهای مختلف مردم خالیست حتی به لحاظ سیاسی نیز حاکمیت از اقتدار و انسجام لازم برای پاسخگویی به مطالبات گفتمانی برخوردار نیست.

آنچه از فوکو میآموزیم آن است که این مقاومت اگر از سوی نهاد قدرت پذیرفته و ادغام نشود به نحوی که مطالبات مقاومت به بخشی از خود گفتمان مسلط تبدیل شود یعنی – همانطور که در قسمت قبلی مقاله توضیح دادم – همان رویهی حاکم بر لیبرال دموکراسیها در صد سال گذشته در نهایت آنچه میتوان از آن به عنوان نقطهی پایانی این سناریو در نظر گرفت، تشکیلاتی شدن و به هم پیوستن همهی این خُرد سیاستها به عنوان راهحل نهایی است.
و این واقعیت پیش از اینکه محصول نوعی انتخاب آگاهانه باشد حاصل نوعی واکنش اجتماعی و تاریخی اقشار و گروههای خُرد مقاومت در برابر گفتمان اقتدار و مسلط است یعنی هر چقدر که گفتمان مسلط به بازیابی اقتدار خویش و واکنش مقتدرانه بپردازد گفتمانهای مقاومت نیز ناگزیر به بازیابی اقتدار خویش و پیدا کردن راه حلها و فرمولهایی برای مقاومت بیشترند. که طبیعیترین و ناگزیرترین آن پیوستن آنها به یکدیگر است یعنی آن چیزی که پیشتر به عنوان مطالبات یا گفتمانهای در عرض هم اما نه با هم در جامعهی سیاسی ایران مطرح میشد ناگزیر به مطالباتی در کنار هم و با هم تبدیل خواهد شد که نام آن در مصطلحات سیاسی و تاریخی کاملا مشخص است.