ملاحظاتی در باب سیاست و اخلاق
سیاست را در یک تقسیم بندی کلی و براساس گرایش آن میتوان به دو عرصه سیاستِ قدرت و سیاستِ حقیقت تقسیم کرد. سیاستِ قدرت قائل به تصرف عرصه سیاسی و رسیدن به قدرت برای اعمال اهداف و برنامه هاست.
در دوگانه وسیله و هدف، سیاستِ قدرت از هر وسیلهای برای رسیدن به هدفِ قدرت استفاده میکند. چرا که باور دارد تنها بر اریکهّ قدرت است که هدفها تحقق پذیر و اجراییاند. بنابراین وسیله به لحاظ اخلاقی به امری خنثی تبدیل میشود و بنابراین هرگز در مورد کم و کیف اخلاقی آن و شیوههای کاربست آن برای دستیابی به هدفِ قدرت سوال نمیشود.

در کارزار سیاسی وسیله میتواند خُدعه، فریب، دروغ یا هر فعل و تصمیمِ غیراخلاقی باشد برای دستیابی به قدرت، که هدف لغایتِ سیاست است. اما در رویکرد دوم سیاستِ حقیقت، سیاست با حقیقت در ارتباط است. سیاست نه به معنای دستیابی به هدفِ قدرت از خلال هر وسیله، بلکه سیاست به معنای لحظهِ آگاهی و سوژگی انسانی است. جایی که مداخله سیاسی به معنای اشاره به خلا و مغاک و گسستِ درون وضعیت است.
این اشاره و تاکید بر شکافهای درون وضعیت لحظهای است که امر سیاسی خلق میشود و از آنجا که این اشاره نه به قصد منفعت شخصی یا دستیابی به قدرت، بلکه به معنای به چالش کشیدن قدرت است سیاست با حقیقت پیوند مییابد، با فکر کردن و سوژگی.
با این حال سیاستِ حقیقت باور دارد که میان عرصه سیاسی و عرصه اخلاقی تفاوت است و سیاست را نباید بر اساس ارزش گذاریها و معیارهای اخلاقی و قوانین درونی آن ارزش گذاری کرد. یعنی بر اساس ارزشهای خوب و بد سنجید.اما آیا این گزاره بدین معناست که سیاست امری غیراخلاقی میتواند باشد؟ مثالی انضمامی به روشنتر شدن این تمایز کمک میکند:
در یک مسابقه فوتبال قوانین و مقرراتی رایج است که عدول از آن خطا محسوب میشود. هر بازیکن فوتبال میداند که معیار تشخیص درست از خطا در زمینه فوتبال مجموعه داوراناند. با این حال اگر داوری به اشتباه به نفع یک تیم سوت زد بازیکنان آن تیم دیگر ملزم به تذکر به داور و یادآوری خطای تصمیم گیری او نیستند.
به عبارت دیگر حوزه تصمیمات در زمین فوتبال نه بر اساس معیارهای اخلاقی که بر اساس معیارهای پذیرفته شده درون زمین توسط دو تیم مشخص میشود. اما آیا این بدین معناست که بازیکنان مجازند در زمین فوتبال به هر عمل غیراخلاقی دور از چشم داور دست زنند. مثلاً بازیکنان تیم حریف را تحقیر کنند و آنها را به خاطر خصوصیات نژادی و قومیشان تمسخر کنند؟ قطعا خیر.
بنابراین اینکه عرصه فوتبال تابع قوانین اخلاقی نیست بدان معنا نیست که عرصه فوتبال می تواند و باید غیر اخلاقی باشد. در خصوص پیوند سیاست و اخلاق نیز چنین مکانیزمی حاکم است. این که معیارهای اخلاقی در عرصه سیاست و کنش و فکر سیاسی حاکم نیستند را نباید با این گزاره که سیاست و کنش سیاسی میتواند و آزاد است غیر اخلاقی باشد یکی بگیریم.

این تفاوت ظریفی است که از قضا توجه به آن در سیاسی شدن کنشها هم موثر است در خلق و آفرینش ابداع عمل سیاسی و به عبارت دیگر تاسیس سوژه سیاسی نقش اساسی دارد. سیاست اگر صرفاً به معنای راههای دستیابی به قدرت باشد میتواند به عرصهای برای فکر کردن عمومی تبدیل شود.
و این خود مردماند که با فکر کردن وضعیت و قدرت را به چالش میکشند، با ابداع و آفرینشِ کنش سیاسی در پهنه و عرصه عمومی. آفرینش و ابداع خلاقه در سیاست منجر به گشایش و کنش سیاسی موثر میشود. وراجیهای سیاسی با هدف دستیابی به قدرت هیچگاه کنش موثری نبودهاند و تنها به فرسوده کردن انرژی سیاسی جامعه منجر میشوند.
اگر مثل فوتبال را بپذیریم. علنیت، شفافیت و رابطه بین بازیکنان هر تیم با یکدیگر، رابطه هر تیم با حریف و رابطه بین بازیکنان و ناظران بازی، مردم، یک مجموعه را تشکیل میدهد، که در اخلاق نوین و مدرن قابل توضیح است.
تماشاچیان را بردارید یا فیلتر کنید، داوران را منتسب کنید و رشوه دهید.
آنوقت بازی میان میدان، دیگر میشود.
در اینجا دیگر صحبت از اخلاق فرد نیست. صحبت از قوانین بازی و روابط عمومی میان تمام اجزای این واقعه است که تعیین کننده است.
اخلاق فقط جنبه تلطیف کننده خواهد داشت، نه تعیین کننده.