نقد
موضوعات داغ

سریال تهران

سریال تهران

پس از پخش فصل دوم سریال تهران، واضح است که تا حدود زیادی آن را باید در ارتباط با نسخه‌ یا قرینه‌ی ایرانی آن یعنی سریال گاندو ارزیابی کرد. هر دو سریال به مبارزه و چالش اطلاعاتی بین اسراییل و ایران می‌پردازند و هر دو سعی کرده‌اند از زاویه دید خویش این مقابله و تنازع را طرح کنند. اما با یک تفاوت بسیار روشن:

سریال تهران می‌کوشد که نظر مخاطب داخل ایران را جلب کند، نه‌ تنها از خلال نامش که اشاره به پایتخت ایران دارد بلکه از طریق شخصیت‌ها، فضاهای داستانی و ماجراهایی که با وضعیت انضمامی و تاریخی ایران پیوند خورده است. و سریال گاندو نیز مشخصا به دلیل محدودیت‌های خود صرفا به مخاطب ایرانی نظر دارد و قادر نیست که مخاطب طرف مقابل یعنی اسراییلی را درگیر ماجرا و داستان خود کند. به همین دلیل در همین گام نخست سریال تهران حداقل از لحاظ بعد استراتژیک و سیاسی سریالی موفق‌تر و کارآمدتر از سریال گاندو است.

سریال تهران

گرچه هر دو در سطح اجرا، داستان‌ پردازی و دامن زدن به فانتزی‌های امنیتی، سیاسی و اجتماعی تا حدودی در حد و اندازه‌ی هم عمل می‌کنند و ساختاری کم و بیش کلیشه‌ای و باسمه‌ای دارند، اما سریال تهران به خصوص در فصل دو کوشیده است بر طول موج فانتزی‌ها و شایعاتِ سیاسی و اجتماعی در ایران عمل کند. یعنی به خصوص استوار بر ایده و مساله‌ی فساد اقتصادی و سیاسی اقازاده‌ها، فرزندان فرماندهان ارشد سپاه، یعنی همان فانتزی‌ها و شایعاتی که در فضای عمومی ایران جریان دارد و سریال کوشیده است با استفاده از آنها به فانتزی مخاطب ایرانی دامن بزند.

از سوی دیگر سعی کرده است با پرداختن به زندگی لاکچری آقازاده‌ها و فرزندان مسئولین ارشد نظام نشان دهد که نظام به لحاظ ایدئولوژیک به بن‌بست و بحران رسیده است به نحوی که پسران به هیچ وجه برای پدران نیز تره خَرد نمی‌کنند و به لحاظ ایدئولوژیک با آنها فاصله دارند و از این منظر سریال تهران، سریالی موفق است چرا که می‌تواند فانتزی‌های سرکوب شده یا همان مطالبات و خواسته‌های خیالی و سیاسیِ جامعه ایران را طرح کند و با نمایش بی‌پرده و مستقیم آنها تا حدود زیادی به آنها پاسخ دهد.

در فضا سازی و طراحی فضای شهر تهران سریال تا حدود زیادی موفق است اما در خلق صحنه‌های اکشن یا طرح دسیسه‌ها و موقعیت‌های امنیتی و داستانی اجتماعی بسیار ناشیانه و گاه حتی ابلهانه عمل می‌کند. اما چیست جوهره‌ی اصلی این سریال؟ که آن را به عنوان یک سریال اسراییلی واجد دلالت‌هایی فراتر از مساله‌ی مضمونی آن یعنی به مساله مقابله و تنازع امنیتی بین ایران و اسراییل تبدیل می‌کند.

مشخصا داستان سریال درباره‌ی دختری اسراییلی و آواره و سرگردان در ایران یعنی تامارا است. در همان فصل نخست و به خصوص در پلان پایانی فصل دوم به‌وضوح تامارا بازسازی اسطوره‌ی یهودی سرگردان یعنی همان اسطوره‌ی اصلی و ثبات ‌دهنده تاریخ قوم یهود است. همان فرد بدون وطن که در ناکجا آباد و در دور از مام و سرزمین موعود و وطن همیشگی‌اش زندگی می‌کند و از سوی هم هموطنان و هم از سوی دشمنان خویش طرد شده و به همین دلیل موقعیتی آواره و سرگردان دارد.

از این جهت شخصیت اصلی سریال، نه نیروهای امنیتی اسراییل یا به تعبیری مقابله‌ی جانفشانانه و فداکارانه نیروهای امنیتی اسراییل با نیروهای امنیتی ایران و دقیقا قرینه‌ی همان چه در سریال گاندو دیده‌ایم یعنی تاکید و تمرکز بر فداکاری و هوشمندی نیروهای امنیتی ایران، بلکه تاکید و تایید بر روی اسطوره‌ی فرد یهودی است.

یعنی فرد یهودی که به لحاظ تاریخی و اسطوره‌ای همواره فاقد وطن بوده است. همواره سرگردان و حیران و در موقعیتی خارج از موقعیت طبیعی خویش به سر می‌برد و همواره مورد تهدید است. هم از سوی دشمنانش یعنی نیروهای امنیتی در تهران و هم از سوی هموطنان و همکاران یعنی نیروهای امنیتی ساکن و مقیم در اسراییل.

و این موقعیتی ازلی و ابدی است که اسطوره‌ی قوم یهود با اتکا و تغذیه از آن همواره بنا شده و تصویر یافته‌ است. بی‌جهت نیست که سریالی که قرار است به مقابله و تنازع بین اسراییل و مهمترین و خطرنا‌ک‌ترین دشمن خود در چهاردهه‌ی اخیر یعنی ایران بپردازد، هسته‌ی اصلی و خود را همین تاکید بر روی یهودی سرگردان و به نوعی بازسازی آن اسطوره اما از طریق یک شمایل زنانه می‌بیند.

سریال تهران

تا از این طریق یک جور به مقبولیت و مشروعیت قوم یهود و آن حس همدلی و سمپاتی و شفقت تاریخی که در مجموعه‌ای از داستان‌ها و افسانه‌ها و محصولات فرهنگی عامه پسند نسبت به این قوم شده است را بازسازی کند، حتی برای بینندگان و تماشاگران ایرانی که نگران سرنوشت شخصیت تامارا و دوست پسر ایرانی‌اش هستند که البته در پایان فصل دوم به قتل می‌رسد و بار دیگر تامارا در انتهای فصل دوم سرگردان و حیران در فضای شهر تهران رها می‌شود.

از یک سو تحت تعقیب نیروهای امنیتی ایران و از سوی دیگر طرد ‌شده از سوی هموطنان و همکاران امنیتی‌اش. از این منظر سریال تهران به وضوح سریالی موفق‌تر از سریال گاندو است که سعی می‌کند بر روی طول موج مبارزات و شعارهای ایدئولوژیک تبلیغاتی و پروپاگاندایی عمل کند و فیلمنامه‌ی سطحی و فاقد عمق آن قادر نیست که هیچ حقانیتی به مساله‌ی ایرانی یا هویت ایرانی و شخصیت‌ها و قهرمانانش ببخشد.

یعنی به عبارت دیگر قادر نیست که وضعیت شخصیت‌ها یا داستان یا خرده داستان‌های فیلم را به شکل ساختاری با تاریخ و کهن‌ الگوهای آن پیوند بزند و این کاری است که در سریال تهران به رغم تمامی ضعف‌ها کاستی‌ها، ناشی‌گری‌های روایتی، پیام‌های گل درشت اخلاقی و بازی‌های گاه بسیار ضعیف و مضحک بازیگرانش اما در نهایت با موفقیت به انجام آن نائل می‌شود و از این جهت حتی برای تماشاگر ایرانی نیز سریال تهران را گاه می‌توان جذاب‌تر از تماشاگر اسراییلی و غربی بکند. آنچه سریال گاندو به هیچ وجه در انجام آن به توفیق دست نمی‌یابد.

از سوی دیگر سریال تهران در کنار طرح این ایده‌های اسطوره‌ای می‌کوشد بر وضعیت تاریخی و اجتماعی ایران به خصوص آن تصویری که در رسانه‌های غربی طرح شده است نیز بپردازد و تصویری از ایران و مشخصا تهران ارائه کند منطبق با علاقه و میل تماشاگر ایرانی.

مساله‌ی اول تضاد و تقابل بین مردم ایران و حکومت است. تفاوت زیست ایرانیان و علاقه آنها به نمودها و مظاهر زندگی مدرن در تقابل با افراد حکومتی و ایدولوژیک که گرچه خود در خفا آغشته به همین مظاهر زندگی مدرن و غربی هستند اما در پیدا و آشکار سعی می‌کنند تا نقض آن عمل کنند و این تصویریست که احتمالا تماشاگر ایرانی به این دلیل مجذوب آن می‌شود.

و مساله‌ی بعدی تاکید بر روی هوشمندی ایرانیان به خصوص شخصیت میلاد یکی از شخصیت‌های اصلی فیلم یا دوست پسر تامارا است که در سرتاسر سریال از طریق تاکید بر روی اصول اخلاقی، وفاداری و پایبندی او در فیلم برجسته می‌شود.

به عبارت دیگر می‌توان گفت که راهبرد‌های روایتی و داستانی در سریال تهران به نحوی سامان یافته است که شخصیت‌های ایرانی را منطبق با میل تماشاگر ایرانی تنظیم کرده است، یعنی نکوشیده ‌است تصویری اهریمنی ابلهانه، سست ‌عنصر و باورناپذیر از آنها ارائه کند، بلکه کوشیده است تماما تصویری همدلانه از آنان ارائه بدهد به جز ماموران و نیروهای امنیتی حکومتی و بسیار بنیادگرا و رادیکال که مشخصا در فیلم تصویری منفی، خشن و شرورانه از آنها ارائه شده است.

اما متقابلا سریال گاندو کوشیده است تصویری سراسر امنیتی از تهران ارائه دهد و تاکید بر حضور همه جانبه‌ی دوربین‌های امنیتی در تمام نقاط شهر که مردم را در هر وضعیتی تحت نظر دارند و گویای این است و تصدیق تصویری است که رسانه‌های غربی از ایران ارائه می‌دهند، یعنی جامعه‌ای به شدت تحت کنترل و نظارت نیروهای امنیتی که روشن است که مشاهده‌ی آن چندان برای مخاطب و تماشاگر ایرانی جذاب نیست.

فیلم مرد بازنده

امتیاز کاربران: 4.36 ( 8 رای)

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
Verified by MonsterInsights