قطار انقلاب از آنچه میپندارید به شما نزدیکتر است
قطار انقلاب از آنچه میپندارید به شما نزدیکتر است – آرامشی که اکنون در خیابانهای شهرهای ایران حاکم است قاعدتاً به نفع حاکمیت و نشانهای از پیروزی آن است، اما در واقع این آرامشی فریبنده است، در حکم آتشی زیر خاکستر که منتظر وزش بادی است تا دوباره شعلههایش گُر گیرد و این بار با توان و قدرت سوزاندن بیشتر.
بنابراین خوابیدن یا جمعشدن اعتراضات بیش از آنکه نشانهی خوب و خرسندکننده برای حاکمیت باشد باید زنگ هشداری باشد برای آن. ازآنجاکه تغییرات ساختاری و بنیادی خواست بخش عظیمی از جامعه ایران در یک دهه گذشته بوده و بهتدریج در چند سال اخیر در حال تبدیلشدن به ارادهی ملی شده؛ بنابراین تصور آنکه مسائل به پایان رسیده و میتوان از نو به همان روش در را بر پاشنه چرخاند توهّمی خطرناک است.
بیتردید ما وارد جاده یکطرفه شدهایم، جادهای که گویای رابطهی مردم با حاکمیت است. جادهای که در آن حکومت در برابر مردم ایستاده و البته آن پردهی نمادینی که فاصلهی معنادار حاکمیت و مردم را حفظ میکرده نیز بهکل پاره شده است.
ازاینرو تصور آنکه جمهوری اسلامی قادر است همان رابطهی دولت و ملت را به سیاق پیشین بازسازی کند تصوری باطل و موهوم است. آن وجوه دینی که حکومت بر اساس آن رابطه خود با مردم را تنظیم میکرد هماینک سست و در آستانه فروپاشی است. حکومت نه واجد چهرهای مشروع و مقبول است که از زبان آن بتواند وعدهی آیندهی اصلاح شده را به مردم بدهد، نه حتی به لحاظ گفتمانی از ابزار لازم برای جلب اعتماد مردم برخوردار است و البته غمانگیزتر آنکه حتی نیازی به بازسازی رابطه خود با مردم نیز نمیبیند.
حاکمیت در چنان جهان فروبسته و متوهمی فرورفته که میپندارد همچنان رابطهاش محکم و راسخ است. بهعبارتدیگر دارد همان مسیری را میرود که از پیش قابلتصور و گمانهزنی بود. مسیری که ظاهراً مقصدش جز سرنگونی و فروپاشی چیز دیگری نیست و البته نمیتوان مطمئن بود که در خلأ بهجامانده از این سرنگونی چه سرنوشتی در انتظار خود ایران است.
وضعیتی که بار دیگر نشان میدهد انقلاب رخ میدهد و رخدادنش بیش از هر چیز محصول کارکرد و عملکرد نیروی حاکم است که راه را بیشتر بر هر اصلاح و ترمیمی بسته بود.
در چنین موقعیتی تنها راهحل حاکمیت اتکا به دستگاه سرکوب است. اعدام دو نفر از معترضان واجد معنای خاص است یکی از آنها به جرم کشتن دو بسیجی در مشهد اعدام شد؛ اما یکی دیگر محسن شکاری که حکم محاربه گرفت با استدلال و کارکردی متفاوت و عجیب اعدام شد. جرم او آتشزدن سطل زباله و آسیب رساندن به نیروهای امنیتی بوده است. بهعبارتدیگر تفسیر قانون از حکم محاربه چنان گلوگشاد و بسیط است که زین پس هر معترضی را میتواند شامل شود.
بهعبارتدیگر دستبردن در مفهوم محاربه برای ایجاد ارعاب بیشتر نزد معترضان که هر معترضی را حتی به جرم پرتابکردن سنگ به سمت نیروی انتظامی میتوان در ذیل محاربه تعریف کرد. بااینوجود واکنش انتقادی و خشمگینانه مردم در داخل و نهادهای سیاسی در خارج باعث شد تا حتی آخرین حربه حکومت برای کنترل اعتراضات و ترساندن ریشهای و اساسی معترضان نیز تا حدود زیادی از کار بیفتد. بهخصوص اعتراضات با صدای بلند از سوی بسیاری از چهرههای سابقهدار در نظام یا چهرههای مذهبی و حقوقی داخلی به اجرای حکم اعدام نشان داد که سطح شکاف مردم و حاکمیت حتی به درون پایگاه سنتی حاکمیت هم رسیده است.
بهعبارتدیگر به جز یک گروه سیاسی که در دولت و بخشی از مجلس و نهادهای انقلابی حاکماند دیگر گروههای سیاسی گروههای خودی متوجه شدند که با این دست فرمان حکومت در حال سقوط به درون درّه است. امّا به دلایل مشخص از بیان صریح آن طفره میروند، اما واضح است که آنها نیز در چند ماه آینده بهتدریج آن را به زبان خواهند آورد؛ همان قصهی امپراتور برهنه که دیگران مجبور به ستایش لباس نداشتهاش شدهاند؛ اما پس از برخاستن اولین ندای مخالف بهتدریج شهامت بیان آن را مییابند.

در وضعیتی که شخصیتها و نهادهای منفعتطلب و مصلحتاندیش نیز صدایشان درآمده است و خانهی سینمایی که هویتش به زلف دولت گرهخورده نیز تهدید به اعتصاب میکند و بازیگری همچون حمید فرخنژاد که در دوران فعالیت حرفهایاش بیش از هر بازیگر دیگری شخصیتهای امنیتی نظام را بازی کرده چنان به مخالفت خوانی برمیخیزد که عملاً راه را بر بازگشت خود میبندد و دیگرانی که اعتراضشان را به پایان فعالّیت حرفهایشان گره میزنند، تنها میتوان یک نتیجه گرفت. سرمایهی نمادین حکومت روبهزوال است.
حکومتی که شان نمادینش را از دست بدهد و جلا و جبروتش نزد مردم از بین برود، درواقع شمارش معکوس پایانش آغاز شده است. قطار انقلاب از آنچه حکمرانان میپندارند به آنها نزدیکتر است؛ اما غمانگیز آن که آنها ترجیح میدهند بهجای توجه به خود واقعه انقلاب، به تصویر دورتر آن در آینه توجه کنند.
دفاع از رفراندوم با چند اما و اگر