فیلم قدرت سگ جین کمپیون
فیلم قدرت سگ آخرین ساخته جین کمپیون واجد شباهتها و قرابت هایی با مهمترین و ستایش شدهترین فیلم او در دهه۹۰ یعنی پیانو است.
پیانو بواسطه تصویر فمینیستی منحصر بفردی که از جهان داستانی فیلم ارائه میکرد و برجسته ساختن عنصر پوست و لامسه که بخصوص در نظریه فمینیستی متاخر ۱۹۹۰ که توسط لارا مارکس و ویوین سابچک مورد تحلیل قرار گرفته بود از این جهت به یکی از نمونهای ترین فیلمهای فمینیستی جریان فمینیسم تبدیل شده بود و از شاخص ترین آثاری بود که همواره مورد تقدیر و تحسین منتقدان فمینیست قرار میگرفت.

نزدیک به سه دهه بعد از فیلم پیانو کمپیون در فیلم قدرت سگ بار دیگر به همان مضمون پوست و لامسه بر میگردد و اهمیت آن را اینبار نه در بافتار و زمینه یک داستان فمینیستی بلکه برخلاف تصور در زمینه یک رابطه همجنسگرایانه طرح میکند. در همان ابتدای فیلم شخصیتها و روابطشان تا حدود زیادی تایید و تعیین میشود.
بخصوص پسر رز با بازی کریستین دانست که البته بر سویه همجنسگرایانه شخصیت او و علایقش تاکید میشود. نکتهای که در همان ابتدای فیلم با تحقیر شدید از سوی شخصیت فیل با بازی بندیکت کامبرباچ مواجه میشود. نوعی تحقیر که تا انتهای فیلم وگرهگشایی نهایی وجه غالب و مهم فیلم شمرده میشود.

درعین حال همانگونه که در فیلم پیانو کمپیون ازطریق تاکید بر عنصر لامسه و پوست و سرکوب این حس در دنیای مدرن ازطریق برجسته شدن عنصر بینایی و وجوه بصری کوشید تا رابطه پوست را با زنانگی و عواطف و احساسات سرکوب شده بیان کند در فیلم آخر خود سعی میکند که مساله پوست و حس لامسه را در ارتباط با سرکوب شدهترین میل در اوایل قرن بیستم یعنی همان میل همجنسگرایی مشخص کند.
در یک بافتار خشن و بدوی و وحشیانه یعنی همان طبیعت وحشی مونتانا که گاوچرانها و فرهنگ آنها بر فضا غالب است به وضوح عنصر همجنسگرایانه که در شخصیت پیت و درگذشته توسط رابطه برانکو هنری و فیل در فیلم تجسم یافته است به یک عنصر سرکوب و تحقیر شده تبدیل میشود. از همین رو شخصیت فیل و دنیای مسالهدار و خشن و تحقیر آمیز او را باید در رابطه سرکوب شدهاش با برانکو هنری که به مرگی نابهنگام در ۵۰ سالگی در فیلم مرده است ارتباط داد.

در سرتاسر فیلم رابطه مساله دار او با پوست بهوضوح در جای جای فیلم تبیین میشود. عدم تمایل و پافشاری اش بر حمام نکردن و حفظ همان بوی طبیعت رابطهاش با استحمام به دور از مابقی گاوچرانها به شکل شبه آیینی در گل فرو میغلتد و سپس خود را در آب میشوید.
از آن مهمتر رابطهاش با تکه پارچهای که بعدها میفهمیم تکه پارچهای بوده است که در هنرهای اجرایی توسط برانکو هنری به کار میرفته است و مالاندن آن بر سرتاسر پوست بدنش و البته واضحتر در همان اواخر فیلم جایی که میفهمیم نفرت کلیاش از پوست حیوانات را با سوزاندن پوست آنها و چرمها یعنی محصولات گرانقدر مشخص میکند.
از این روست که نقطه نهایی فیلم یعنی جایی که رز متوجه نفرت فیل میشود و به همین دلیل در غیاب او پوستها را به سرخپوستها میفروشد موجب تحیر و خشم و نفرت بیشتر شخصیت فیل میشود.

مساله اصلی در فیلم قدرت سگ مساله سرکوب امیال جنسی است. و این سرکوب در شخصیت فیل از طریق سرکوب پوست و حس لامسه در سرتاسر فیلم تبیین میشود و این همان نکتهای است که شخصیت پیت یعنی همان نوجوان هوشمند با علایق زیباییشناسانه که به پزشکی علاقمند است و در ابتدای فیلم توسط فیل به شکل بیرحمانهای تحقیر میشود توسط آن نقشه مرگ و کشتن او را میکشد.
یعنی از طریق مماس قرار دادن پارچهای آغشته به ویروس سیاه زخم به بدن زخمی شده فیل او را آلوده میکند و موجب مرگ او میشود. تا از این طریق هم انتقام خشونت و تحقیر ابتدایی فیلم را بگیرد، یعنی همانجایی که بر سویهی ظرافت اندیشنانهی شخصیت او با تحقیر برخورد کرده است و هم موجب رهایی و آسایش مادرش و به یک معنا تصاحب ملک خانوادگی فیل و جورج بشود.
از این منظر فیلم قدرت سگ نمونه ای قابل تحمل از کاربرد ایدهی پوست و لامسه در سینماست که خود کمپیون در فیلمهای قبلیاش بر آن تاکید کرده بود. آنهم در بافتاری فمینیسیتی. اما انگار میکوشد این موضوع و تم را در یک طبیعت وحشی اوایل قرن بیستم در ارتباط با یک داستان همجنسگرایانه سرکوب شده طرح و تبیین کند.
و از این منظر فهم و شناخت فیلم قدرت سگ بدون درنظر گرفتن ظرافتهایی که فیلم به لحاظ مضمونی با عنصر پوست و لامسه یعنی دو عنصر سرکوب شده در میان حواس بصری بشر بخصوص در دوران مدرن و به یک معنا دو عنصر سرکوب شده در خود سینما به عنوان هنر بصری صرفا از طریق ارجاع به این مضمون که در دو کتاب پوست فیلم و کتاب تاچ لارا مارکس به خوبی بر سویهی رهایی بخش آن تاکید شده است، درواقع از این طریق میتوان بر اهمیت فیلم قدرت سگ و ارتباط آن با سیاست جنسی در جهان معاصر انگشت گذاشت.