فیلم سرزمین خانه به دوش ها کلوئی ژائو
(فیلم سرزمین کوچ نشینان)
فیلم سرزمین خانه به دوش ها کلوئی ژائو فیلمساز زن چینیتبار مصداق ضربالمثل « در بهترین زمان و دربهترین مکان ممکن » است.
استقبال و توجهی که نسبت به فیلم در سال گذشته چه در جشنواره ونیز- که جایزه اصلی را برد – گلدن گلوب و اخیرا هم در اسکار و بردن جایزه بهترین فیلم، گویای نکات و مسائل مهمی خصوصا در وضعیت فعلی است.
فیلم به یک معنا در سطح مضمون و محتوا بازتاب وضعیت اجتماعی بعد از کروناست. فیلمی که احساسات خسران و شکستها و ناکامیها و شکافهای برآمده از عصر بحران کرونا را در خود جای داده است. یعنی انسان مستاصل و همه چیز از دست دادهای که خسران و فقدان را در کاملترین و نهاییترین شکل خود تجربه میکند.
شخصیت فرن- فرانسیس مک دورمند – درفیلم زنی است که هم همسرش را از دست داده و هم سرپناه و خانه ای که امکان زندگی طبیعی را برایش فراهم میکرد. یعنی همان وضعیتی که مشخصا بهعنوان وضعیت غالب دوران کرونا میتوان آن را ترسیم کرد.

اما واکنش فیلم نسبت به این خسران و فقدان عمیقا محافظهکارانست و سعی میکند ازطریق اتکا به سنت شاعران و نویسندگان استعلایی -ترنسندنتالیست- آمریکایی اواخر قرن نوزده مانند امرسون و تورو که ادبیات عرفانی آمریکای قرن نوزده را بوجود آوردند سعی میکند راه حلی برای غلبه بر این بحرانهای اجتماعی و بالطبع پیامدهای سیاسی آن پیدا کند.

یعنی به جای تمرکز برجنبههای اجتماعی و سیاسی که منجر به بیخانمان و آواره شدن و نوعی از دست دادن شیوه زندگی مستقر بهشکل خیلی گذرایی از آنها عبور میکند و بنیانهای سیاسی و اجتماعی موضوع را تا سر حد ممکن نادیده میگیرد و سعی میکند بجایش به رابطه فرد با طبیعت و چشمانداز بپردازد.
قسمی ظرفیتها و جنبههای مثبت بیخانمانی از طریق یکی شدن با طببیعت و چشمانداز (دشتهای آریزونا و اقیانوس و پارک طبیعی و جادههایی که فیلم به شکلی سخاوتمندانه به میانجی عدسیهای واید شخصیت اصلی را در دل آن جای میدهد و به نحوی کوچک و حقیر بودنش را دربرابر عظمت چشمانداز را تاکید میکند.
از این منظر خصوصا به لحاظ بصری فیلم یادآور سنت سینمایی ترنس مالیک در پرداختن به رابطه انسان با طبیعت هم است و همانند ملیک متاثر شاعران و نویسندگان استعلایی آمریکاییست.
فیلم فارغ از قرابت و شباهتهای سمعی و بصری با جهان مالیک، واجد ویژگیهای متمایز کنندهایست که به یک معنا فیلم شاخص و خصیصهنمای سال ۲۰۲۰ تبدیل کرده و این استقبالی که از آن شد هم موید همین نکته است. انگشت گذاشتن بر بحران کلیدیای که انسان بعد از کورونا پشت سر گذاشت و راهحلی که بعع عنوان قسمی واکنش پذیرا و تصدیقی شبه عرفانی نسبت به این بحرانها و تنشهای عظیم اجتماعی باید نشان دهد.
بجای آنکه تاکید بر زمینههای سیاسی و اجتماعی بیخانمانی گذاشته شود مثلا با دیالوگ : I’m not homeless, I’m houseless که معادل فارسی دقیقی ندارد منظور فرن بر بیخانمان نبودنش و اینکه آدمی هست خانه ندارد و ترجیحش بر زندگی در دل طبیعت است و بهن حوی از زندگی و قید و بندهای اجتماعی و تبعات سیاسیش خود را رها کند.
به همین خاطر فیلم اساسا نسبت به این نوع نگرش زاویه دید همدلانه دارد. مثلا در دیدار با خواهرش و عبارتی که میگوید: تو صادق و شجاعترین آدم خانواده هستی. بهنوعی تاکیدی بر این سبک زندگی است.
مساله صداقت و صادق بودن ویژگیای است که خصوصا منتقدانی که فیلم را تحسین کردند فیلم را با این صفت مورد ستایش قرار دادند فارغ از اینکه ما را یاد سینمای مرسوم به اجتماعی و شبه رئالیستی ایران میاندازد که همواره منتقدان طرفدار این سینما به شکل معناداری از لقظ صداقت و راست گویی برای تحسین آن استفاده میکنند گویی صداقت کیفیتی سنجشپذیر است که براساس آن میتوان فیلمها را به صادق یا غیرصادق، دروغگو یا غیر دروغگو تقسیم کرد.
فیلم کلوئی ژائو بر اساس نگرش اخلاقی و بشدت محافظهکارانه از مفهوم زیبایی شناسی بنا شده. به معنایی اتکا بر جنبه صداقت و راستگویی که سعی دارد در اجرا هم وفادار به آن بماند.
که غیر از فرن و دی ومابقی کاراکترهای فیلم آدمهایی مستند هستند مثلا باب ولز که به نوعی مرشد این نوع زندگی ایلیاتی است و نقش درویش این حلقه را ایفا میکند که بر مشی شبهعرفانی بهعنوان نوعی راه حل برای غلبه بر تنشهای برآمده از مساله بیخانمانی یا مساله فقدان و خسران بحران بعد از کروناست.
اینکه بسیاری از آدمها در سرتاسر دنیا این فقدان را با پوست و خونشان تجربه کردند. کسانی که عزیزی از دست دادند و یا زندگی اقتصادیشان نابود شد.

بهنظر میرسد راهحل فیلم برای چنین خسرانی پذیرش بیچون و چرای آن است و کنار آمدن با آن. مثلا پذیرش موقعیت شغلی کارگر فصلی آمازون، کارگر موقت پارک ملی، و انجام کارهای موقت سطح پایین که همچون امری طبیعی و پشتیبان این سبک زندگی عشایری ارائه میدهد و تصدیق میکند بدون اینکه اساسا بر مکانیسمها و دینامیسمهایی تاکید بگذارد که نتیجهاش تولید میلیونهای بی خانمان است و هوملس بودن مرحله بعدی است و چارهای جز زندگی کردن در وانت و ونهای خود ندارند.
مفهوم سکونت، استقرار، خانه و مقیم شدن یا آوارگی و ایلیاتی بودن یکی از تمهای مرکزی نویسندگان استعلایی آمریکایی مانند امرسون است و فرازی از شعر معروف امرسون با این مضمون که انسانها آرزوی مقیم و خانهدار شدن را دارند ولی تا زمانیکه ساکن نیست و آواره است امید به اقامت گزیدن دارد. به یک معنا اندیشه ایلیاتی و عشایری زیستن تنها ژانری است که امید را در انسان زنده نگه میدارد. امید محصول بیخانمانی است. بهمحض سکونت انسان به تعبیر امرسون در زندگی شهری و صنعتی امید را از دست میدهد.
چنین نگرش عرفانی به انسان و طبیعت از یکسو و با زندگی شهری و صنعتی از سویی دیگر همان ثقلی است که فیلم درپایان بهعنوان راه حل نهایی پیش پای تماشاگر میگذارد.
ازطریق کنش و انتخابی که فرانسیس مکدورمک میکند. و با ردکردن سکونت در خانه فرزند دیو یا خواهرش برای زنده بودن و ادامه دادن و همآغوشی با طبیعت و چشماندازها و امید داشتن به چنین انتخاب عرفانی میرسد. و راه حل فیلم برای غلبه بر خسران به مثابه مفهومی اجتماعی گزینش قسمی سبک زندگی عرفانی است بدون آنکه ضرورتی ببیند که به ریشهها و عوامل صنعتی و اجتماعیای بپردازد که مولد این وضعیت بپردازد.