فیلم پلیس،صفت کورنلیو پرومبویو
فیلم پلیس،صفت کورنلیو پرومبویو محصول ۲۰۰۹ کشور رومانی متعلق به منظومهای از فیلمهای سینمای رومانی در دو دههی اخیر است که تحت عنوان رئالیسم اجتماعی شناخته میشود.
گرچه این فیلم نسبت به نمونههای مشهورتر و در غرب شناخته شدهتر واجد پیچیدگی ها، خلاقیت و ابزوردیتیهی نابی است که سطح و تراز آن را از رئالیسم اجتماعی غالب سینمای رومانی فرتر میبرد.

فیلم مشخصا داستان ساده و رقیقی دارد؛ تلاش پلیس جوان برای گیر انداختن چند نوجوانی که در فروش وحمل نقل مواد مخدر دست دارند. اما آنچه به داستان و فضای بشدت رئالیستی گزنده و صریح آن پیچشی خلاقانه میبخشد، وارد شدن عنصر وجدان اخلاقی در فضای بشدت ابزوردیتیه و دیوان سالارانهایست که سرتاسر فیلم را فرا گرفته است.

دیوانسالاری و بروکراسی یکی از اجزای بسیار مهم ادبیات و سینمای اروپای شرقیست که مشخصا ریشههای آن به اوایل قرن بیستم و رمانهای فرانس کافکا برمیگردد که آثار او پیرامون تنش ابزورد پوچ و در عین حال بیمعنای میان قانون و اصول دست و پا گیر و برسازنده و در عین حال محدود کنندهی آن از یکسو و انسانیت اخلاق و در عین حال فردیت انسانی از سوی دیگر است.
به همین خاطر فیلم پلیس، صفت که در واقع عنوانش هم برگرفته از مدخلی از درون یک فرهنگ لغات رومانیایی است میکوشد که این تنش اخلاقی را در ذیل دیوانسالاری، بروکراسی ….. بازیابی کند. همانگونه که اشاره شد تنش اصلی میان مفهوم گنگ، مبهم اما در واقع برسازندهی انسانی یعنی وجدان اخلاقی از یکسو و قوانینی است که حد غایی آن در نهاد پلیس از سوی دیگر، سازمان مییابد.
فیلم در پایان نشان میدهد که میان نقش و عاملیت انسانی از یک سو و نقش و عاملیت اجتماعی و دیوان سالارانهی که حد غایی آن در نهاد پلیس به تجسم درآمده است از سوی دیگر، تنشی حل و رفع ناشدنی برقرار است که در نهایت همانگونه که شخصیت جوان فیلم در پایان اجبارا به آن تن میدهد در نهایت با سلطه و غلبهی همین نظم دیوانسالارانه به فرجام میرسد. بهمین خاطر پلان پایانی فیلم یعنی طرح شمای محلی که قرار است مبادلهی حشیش و گرس میان سه جوان رد و بدل بشود.
این پلان از طریق بازی تنیس فوتبال که در واقع شکل تحریف شدهی خود بازی تنیس است،سامان مییابد به نحوی که در زندگی و آتیه و آینده چند جوان توسط چند تبصره و آیین نامهی موجود در این دیوان سالاری و جابهجایی آنها تعیین خواهد شد به نوعی بازی ابلهانه و پوچگرایانهی میان افسران پلیس پیوند برقرار میکند.
اما سویهی اجتماعی ویرانگرانه فیلم ارتباط موثقی با وضعیت تاریخی و جغرافیایی رومانی به خصوص در دل اروپای معاصر دارد. رومانی به عنوان یکی از مراکز مهم مبادلهی قاچاق مواد مخدر در اروپا شناخته میشود و ابزوردیته و نهیلیسم معنایی جاری در آن، از تنش میان داستان بسیار رقیق قاچاق و فروش مواد مخدر که در میان چند نوجوان که بظر میرسد از سر شوخ و شنگی و بازیگوشی به آن مبادرت میکنند با اصل ماجرا به تصویر کشیده میشود.
گویی فیلم در واقع از طریق تقلیل دادن مسالهی مواد مخدر و فروشش در رومانی به عنوان مرکز و کانون فروش مواد مخدر و انتقال آن در اروپا شناسایی میشود و تبدیل آن به یک داستان تینیجری بر ابزوردیته و پوچی رابطهی دستگاه قدرت و قانون با اصل ماجرا تاکید میگذارد.
به نحوی که در پایان آنچه ماجرا را از سطح یک رئالیسم اجتماعی مشابه با آثار کریستین مونگیو به سطح نوعی رئالیسم اجتماعیِ مدرن به سبک آثار فرانس کافا نزدیک میکند، وارد کردن همین ابزوردیته و بیمعنایی در دل این داستان گزندهی رئالیستی است.
یعنی رها کردن و فراموش کردن اصل ماجرای قاچاق و شیوهی اعمال و اجرای سیستماتیک آن در سطح قدرت و چسبیدن به مبادلهی چند گرم حشیش و گرس در یک شهر کوچک رومانیایی میان چند نوجوان. در واقع همین نقطه است که مسالهی تنش بین وجدان اخلاقی از یکسو و قوانین و مقررات نهادینه شده از سوی پلیس از سوی دیگر تشدید مییابد و بحران اصلی فیلم را در پرتو خود تعریف میکند.
بیمعنایی حاصل بر آن که در انبوهی از تصاویر فیلم از راهروهای ادارهی پلیس اتاقهای نمور و رنگ پریدهی آن که در اشغال زونکنها،پروندهها کمدهای فلزی میزهای رنگ و رورفته، کامپیوترهای عهد بوق و قراضه و گوشیهای فکستنی است بخوبی تصویری از بلاهت و بیمعنایی حاکم بر این نوع دیوان سالاریست و همچنین تلاش مهیبی که از سوی شخصیت رئیس ادارهی پلیس که شخصیتی امروزی به سبک شخصیتهای کافکایی است سعی میکند بلاهت بیمعنایی و ابزوردیته را از طریق اتکا به معنای لغات در فرهنگ لغات
…