فیلم مرد بازنده محمد حسین مهدویان
برندگان امروز شاید بازندگان فردا باشند
فیلم مرد بازنده آخرین ساختهی محمد حسین مهدویان تلاشی مذبوحانه در بازسازی ی فیلم کارآگاهی نوآر است. انبوهی از کلیشهها، نکات و جزییات بارها استفاده شده و منسوخ در سینمای کارآگاهی هالیوودی که در نسخهی ایرانیزه شدهی آن به مضحکهای تام و تمام از سینمای کارآگاهی میانجامد.
با حضور بازیگری که با گریم سنگین اما باورنکردنیاش یعنی جواد عزتی که قرار است مردی در میانه دهه ششم زندگی را ایفا کند، اما ظاهر و گریم سنگین باور نکردنی و متصنع او بیش از هر چیز گویای ماهیت متصنع و بزک شده ی خود فیلم است.
همچنین ناتوان است در گره زدن یک داستان معمایی با مضمون و تماتیک باب روز و پرمدعای مساله فساد و اختلاس سیستماتیک و شبکهای در اقتصاد معاصر ایران.
اتکا و تظاهر به ساخت فیلم سیاسی افشاگرانه، مثلا در مایههای تریلرهای سیاسی افشاگرانه فرانچسکو رزی، اما نتیجه کار ترکیبی از حماقت و فرصت طلبی همیشگی فیلمساز با ناشیگری روایتی فیلمفارسیهای درجه سه. و همینطور از آنجاییکه فیلم قرار است سرشار از شعارهای نیمچه سیاسی و اجتماعی باشد، شاید بتواند برای فیلمساز بیاعتبارش اندک آبرویی جور کند.

فیلم مرد بازنده نمونه و مظهر تام و تمامی از سینمای سالهای اخیر ایران است: ترکیبی از گندهگویی با بیاستعدادی و تلاش مذبوحانه برای خلق یک جهان خودبسنده سینمایی که در همهی زمینهها ناکام میماند. با فیلمنامهای که حتی در سطح ابتدایی و بدویترین جنبههای عقلانی داستان کارآگاهی نیز ناتوان و کمهوش است.
همین کمهوشی و ناتوانی، خستگی و فرسودگی، بیش از آنکه به جهان داستانی و روایتی معماگونه فیلم تزریق کند در ساخت و پرداخت این جهان حضور دارد. شخصیت اصلی فیلم یعنی سرهنگ نیروی انتظامی معلوم نیست چرا از همه چیز شاکی است. مشخص نیست که این وضعیت ازهمگسیخته روانی و جسمانیاش محصول چه حوادث و تجربیاتی است.
آیا به واسطهی از دست دادن همسرش دچار این وضعیت است یا فراتر، این بریدگی از روابط اجتماعیاش محصول وضعیت سیاسی و اقتصادی سالهای اخیر است. فیلم لحظهای برای نزدیک شدن به این مضامین تامل نمیکند چرا که جرات و جسارت پرداختن به این مسایل را ندارد. و همه چیز را در نهایت به ابلهانهترین شکل ممکن طرح میکند و حل میکند.
اینکه در نهایت ما میفهمیم آنچه در این دو ساعت دیدهایم تنها سناریوی مضحکه و کودکانهای بوده است برای آنکه زنی به واسطهی گیر دادنهای صاحب کارش او را به قتل رسانده و تمام این کارآگاه بازیها و طرح داستانی معما گونهی فیلم درباره شبکه فساد اقتصادی که یک پایش به پدر وزیر حسام می رسد لوس بازیهای کارچاق کن بیاستعداد و پرمدعایی است که داعیه ساخت فیلم علیه فساد را دارد اما خودش محصول مستقیم فضای فاسد و آلوده سینمای ایران در دهه گذشته است .
فیلمساز دائم به ما وعدهی فاش کردن، آشکار کردن و گیر انداختن یک شبکهی فاسد اقتصادی را میدهد اما در نهایت میبینیم که ذرهای به آن نزدیک نمیشود و آن را در واقع حل و طرح ناشده در پایان به سرانجام میرساند و فانتزیهای جنسیاش درباره تعدی به زن خدماتی را جواب همه معماها میکند..
شخصیتهای فراوانی در فیلم حضور دارند که ما صرفا باید حدس بزنیم جایگاهشان در فیلم چیست. مشخصا شخصیت رسول با بازی بابک کریمی که نمیدانیم نقشش در روابط و مناسبات چیست. آیا اوست که به عنوان فردی قدرتمند احتمالا به دلیل جایگاه اطلاعاتی امنیتیاش شخصیت جواد عزتی را از پرونده برمیدارد و آن را به دستیارش میسپارد.
نکتهای که در انتها مشخص نمیشود چرا این کار انجام شده است؟ چرا که در پایان هیچ مسالهای حل و گشوده نمیشود. نمیفهمیم که حسام لارستانی که پدرش وزیر است و در کشف ابلهانهای در انتهای فیلم جواد عزتی به ما میفهماند که همه چیز زیر سر اوست. در حالی که در همان بیست دقیقهی آغازین فیلم ما میفهمیم که او هشتاد و پنج درصد از سهام شرکت را داراست.

طبیعی است کسی که صاحب هشتاد و پنج درصد از سهام یک شرکت باشد به طور طبیعی خط مشی آن شرکت را مشخص میکند. اما همهی این ابهامها که معلوم نیست چرا به شکل ابهام و معما طرح شدهاند در پایان لحظهای به فرجام نمیرسند و فیلم با طرح ابلهانه یک معما مشخص میکند که شخصیت نظافتچی و خدماتی داستان یعنی مرضیه کسی بوده است که شهاب را به قتل رسانده است. خب رسانده باشد. دخلش به شبکه سیستماتیک فساد و قتل فلان وکیل در استخر آن کاریکاتور مضحک زن افسونگر ایرونی اش چیست.
مشخص نیست که انگیزههای او برای به قتل رساندن شهاب چیست. چرا که او با ترک محیط کار و شرکتی که در آن کار میکرده، میتوانسته از آزار و اذیتهای شهاب در امان باشد. اما تصمیم میگیرد که برای حل کردن این ماجرا روشی احمقانه و پرهزینه را انتخاب کند، یعنی کشتن شهاب. و همچنین مشخص نمیشود که چرا شخصیت سرهنگ نیروی انتظامی قاتل را در پایان فراری میدهد.
یعنی کسی که به هیچ دلیل خاصی مردی را کشته است که میتوانست با ترک کردن موقعیت کار و شرکتی که در آن فعالیت میکرده، از گیر دادنهای او در امان باقی بماند.
مجموعهای از عناصر روایتی و داستانی که پیوند موثقی با وضعیت اجتماعی و سیاسی برقرار نمیکنند یعنی مسالهی فساد، اختلاس و ناهنجاریهای سیستماتیک و شبکهای در اقتصاد ایران و صرفا به عنوان گوشه چشمهایی به این وضعیت در فیلم طرح میشوند، در پایان این درام به ظاهر معمایی، کارآگاهی، اجتماعی و اقتصادی را به عنوان یک درام معمایی به سبک داستانهای جنایی از نوع کارآگاه علوی تبدیل میکند..
اینکه در پایان شخصیت مرضیه یعنی معصومترین شخصیت در داستان است که برای حفظ عصمت و معصومیت و پاکدامنیاش مجبور به قتل شده است. احتمالا ادای دین فیلمساز به ریشههای واقعیاش یعنی فیلمفارسی است. از آن ابلهانهتر شخصیت مجری قانون است که او را فراری میدهد تا به چنگ قانون نیافتد
مامور پلیسی که ابتداییترین اصول قانونی را رعایت نمیکند و قانون را بر اساس احساسات و عواطف و منفعت شخصی خویش تفسیر میکند، چگونه میتواند مجری قانون و به دام انداختن شبکههای مفسد و قانون گریزی باشد که در فیلم به شکل خیلی گذرا به آن اشاره میشود.
در نتیجه مسالهی قتل و جنایت که زمینهی اقتصادی و فساد سیستماتیک بانی و طرح کنندهی آن است ارتباطی با هم نمییابند و در پایان آن چیزی که دستگیرمان میشود شخصیت مامور نیروی انتظامی است که هم توانسته است یک عمل اخلاقی به سبک باب روز و به سبک همان چیزی که در افکار عمومی مدنظر است را به سرانجام برساند و هم توانسته است دستیارش را که مسئولیت پروندهی قتل را بر عهده دارد را کامروا کند و هم توانسته است تا حدودی مسالهی شخصیت اردلان و حسام را بگشاید.
مشخص نیست شخصی که توانسته است بر تمامی این مشکلات غلبه کند و در نهایت رابطه مساله دارش را با فرزندانش نیز حل کند و یکروزه توانسته که ویزای آلمان را، هم برای فرزندش و هم برای مرضیه که قصد فرار از ایران را دارد، مهیا کند و همینطور یکروزه توانسته است وامی بگیرد و بیش از بیست هزار دلار برای فرزندش فراهم کند، چگونه میتواند بازنده باشد؟ اگر مصداق بازنده بودن در جهان ذهنی فیلمساز این سرهنگ کامروا است، روشن کند که منظورش از آدمهای برنده چه کسانیاند؟
مشخص نیست که این مرد بازنده اشاره به کدام شخصیت دارد. کسی که در پایان چنین کامرواست و توانسته است همه چیز را حل کند و خود یک تنه مجری قانون و حتی تعیین کنندهی حکم حقوقی برای جنایتکاران و مفسدان باشد بازنده بودنش محصول چه خصلت و چه کیفیتی است.
این چیزهایی است که فیلم مهدویان ناتوان از پاسخ دادن به آنهاست. چرا که هرگز نمیکوشد میان روابط اجتماعی مناسباتی و فساد سیستماتیک و ساختاری در وضعیت پیوندی موثق و باورپذیر برقرار کند. چرا که در وهلهی اول باید خود به این پرسش پاسخ دهد که چگونه در سیستمی سالم و شفاف اقتصادی او میتواند در مدت دو سال، سه فیلم و یک پروژهی سریال را کارگردانی کند؟ به همین ترتیب است که او هیچ علاقهای به حل و پاسخ به این پرسشهای فساد اقتصادی سیستماتیک و شبکهای ندارد. چون خودش به عنوان یک فیلمساز محصول چنین فضایی است.
به همین دلیل مرد بازنده را بیشتر باید در حکم یک نام کنایی قرائت کرد و خواند. و بیشتر فیلمی درباره مرد برنده که هم شخصیت جوادعزتی است و هم اشاره به شخصیت خود کارگردان است در فضای پرتلاطم و منفعت طلبانهی سینمای سالهای اخیر.
مهدویان که مصداق تام و تمام مفهوم بچه زرنگ دهه نود است که به هر سازی مشغول حرکات موزون می شود کجا از حال و روز قربانیان و بازندگان این دهه مطلع است؟ کی ذهن و کارش را معطوف بازندگان سیستماتیک این وضعیت خواهد کرد. فعلا که ایام به کامش است. اما همیشه آیندهای از راه خواهد رسید متفاوت با معیارهای اکنون. بد نیست او کمی نگران آن باشد.