فیلم لامینور داریوش مهرجویی
فیلم لامینور آخرین ساختهی داریوش مهرجویی همچون عمدهی فیلمهای این سینماگر از سیاست یکی به میخ و یکی به نعل تبعیت میکند. داستان کلیشهای و قدیمی که مهرجویی بارها به سراغ آن رفته است، یعنی تنش و ناسازگاری جوانی که در یک خانوادهی سوپربورژوای سنتی ایرانی زندگی میکند و قصد دارد برخلاف ارزشهای سنتی و متصلب خانوادهی سنتیاش به خصوص پدرش به موسیقی روی آورد.
داستانی که بارها و پیشتر به شکلهای متفاوت در آثار دیگر او نیز طرح شده بود که شاخصترین فیلم سنتوری که در اوایل دههی ۱۳۸۰ساخته شده است. اما فیلم حاوی سیاست یکی به میخ و یکی به نعل است بدین ترتیب که میکوشد تناقضهای جامعه ایران را نه تناقضهای بنیادین و حاد و تنشزای امروزی بلکه تناقضهایی متعلق به دو دههی قبل را در یک داستان سرراست و کلیشهای و با اتکا به همان تقابل مورد علاقهی فیلمساز، یعنی تقابل بین ارزشهای سنتی از یک سو و ارزشهای مدرن از سوی دیگر، مطرح کند.
پدر خانواده آقای لواسانی که حاوی و حامل ارزشهای سنتی است آنگونه که همسرش میگوید و پدرش با بازی علی نصیریان تصدیق میکند مردی نیک اندیش ظاهر الصلاح و البته مهربان مودب است که تنها تجربهی مرگ برادر موزیسیناش در گذشته که احتمالا به دلیل اوردوز بوده است او را نسبت به موسیقی حساس کرده و باعث شده است که چنین زاویه دید متصل و سختگیرانهای نسبت به دخترش داشته باشد.

آنگونه که فیلم مشخص میکند ارزشهای سنتی و ارزشهای پایدار در جای خود صحیح و درست و مناسب اند که از روی نیکاندیشی طرح میشوند اما از آنجا که متصلب و قدیمیاند قادر نیستند که با نسلهای دیگر درارتباط باشند. همان گونه که همسرش با بازی بهناز جعفری نیز تاکید میکند او به عنوان زنی که در دهه پنجم زندگیش است بدون اتکا به ارزشهای شوهرش یعنی همان سنت قادر نیست یک روز ادامه حیات دهد.
از این رو فیلمساز تصدیق میکند که سنت و ارزشهای متصلب سنتی و معیارهای فروبستهای آن برای جامعهی ایران امری ضروریست به نحوی که بسیاری از طبقات اقشار و لایههای مختلف اجتماعی بدون اتکا به آن قادر به حیات نیستند و تجسم ارزشهای سنتی لواسانی را میتوان در شخصیت برادرزادهاش نیز دید که او نیز همچون عمویش ادامه دهندهی راه سنت و ارزشهای آن است.
از این نظر مهرجویی مشکل چندان وحادی با ارزشهای متصلب و روبه سنت ندارد و آن را به یک معنا ضروری و ناگزیر برای جامعهی امروز میداند و نشان میدهد که بسیاری از لایهها و قشرها و نسلهای مختلف اجتماعی بر اساس آن ارزشها زندگی میکنند و به حیات خود ادامه میدهند.
از سوی دیگر در تقابل با آن ارزشهای متجدد و جامعهی مدرن ایران را طرح میکند که در هیبت دخترش نادی و گروه موسیقی تجسم یافته است. درک ناقص سخیف و مبتذل مهرجویی نسبت به تقابل سنت و مدرنیته که یکی از دغدغههای مورد علاقهی اوست و عمدتا در کارنامهی فیلمسازیش همچون نخ و ریسمانی سایر آثارش را به هم پیوند میزند، حاصل این درک عوامانه از تقابل ابدی و ازلی سنت و مدرنیسم است.

گویی که یک تقابل ریشهای و بنیادین بین سنت و ارزشهای موجود در آن و مدرنیسم و ارزشهای برآمده از آن وجود دارد و باید به نحوی به نوعی سازش و آشتی با آن دست یافت. همانگونه که عمدهی فیلمهایش به عنوان راه حل نهایی آن را پیشنهاد میدهند در حالی که درسی که از هگل آموختهایم آن است که خود سنت مفهومی مدرن است و برساختهی ارزشها و معیارهای جهان مدرن و هیچ مدرنیسمی و هیچ جهان متکی بر ارزشهای مدرنی بدون اتکا به ارزشهای سنت وجود خارجی ندارند.
از این رو تلقی آنکه سنت و مدرن دو پیکرهی متصلب جدا از هم هستند که هرگز در جامعهی ایران قادر نیستند به حل بحرانها و تنشهای خود دست یابند، حاصل نوعی برخورد ایدیولوژیک با مسایل جامع ایران است که در فیلم به خصوص از طریق تاکید بر روی دو فرم هنری یعنی فرش که در ابتدای فیلم گونهها و ژانرهای مختلف آن طرح میشود و بلافاصله سکانس بعدی یعنی اجرای موسیقی خیابان به عنوان یکی از مظاهر دنیای مدرن، این تقابل و شکاف ساخته میشود.
اما راه حل مهرجویی در زمانهی حال به خصوص در سالهای اخیر و پس از تجربیات ناگوار و بحرانی که جامعهی ایران از سر گذرانده است، بسیار مزورانه و ریاکارانه است. برای نشان دادن این تزویر و ریاکاری کافیست که به صحنهی مهمانی به عنوان راهحلی از سوی دختر برای مقاومت در برابر ارزشهای پدر در غیاب او تاکید کنیم.
صحنهی مهمانی به نحوهای ساماندهی شده است گویی راه حل ارزشهای مدرن است برای پس راندن ارزشهای سنت و یا همان ارتجاعی که در ارزشهای پدر تجلی یافته است. اما مهمانی هرگز برگزار نمیشود. چرا؟ نه به واسطه مداخلهی دستگاه قانون که ابزار و بازی آن نیروی انتظامیست.
بلکه در وهلهی اول به دلیل خود مداخلهی مردم. یعنی لو دادن و فاش ساختن مراسم تولد و گره زدن آن با مراسم لحو و لهب و راه انداختن نیروهای انتظامی به آن شکل مضحک برای ورود به مهمانی. که بعد البته با مداخلهی شخصیت پدربزرگ به نوعی آشتی و سازش میان اهالی خانه و البته مهمانان غایب و نیروی انتظامی و عوامل قدرت و قانون منجر میشود.
به نحوی سازش و همراهی قانون و ارزشهای جدید به راحتی در فضای خانه محقق میشود. ولی آنچه مانع برگزاری مهمانی میشود در وهلهی اول خود مردم و مداخلهی منفعت طلبانه و ریاکارانه آنها و در وهلهی بعد مداخلهی طبیعت است. یعنی صحنهی باران و طوفانی که همهی مهمانی و همهی شور و شعف دختر برای مداخله در وضعیت و ساخته شدن عاملیت خویش فراتر از ارزشهای پدر را برهم میزند.
از نظر مهرجویی هرگونه عاملیت و هرگونه فاعلیتی در میان نسل جوان محکوم به شکست است. حتی اگر دولت و عوامل و بازوهای اجرایی آنها نیز نتوانند در آن مداخله کنند گویی دست غیب و طبیعت قادر است که آن را به تاخیر بیندازد و نابود کند.
و راهحل نهایی چیست؟ راه حلی که بیشتر شبیه به یک مضحکه وسیرک است. در ساعاتی پس از نیمه شب طبق آنچه روایت داستانی به ما میگوید باید ساعت یک و دو نیمه شب باشد، پس از ناکامی انها در برگزاری یک کنسرت ترجیح میدهند که این سرکوب و خفقان سیستماتیک را از طریق یک اجرای خیابانی در باغ فردوس و در حضور مهمانان و آشنایان و از طریق به سازش رساندن میان همهی نیروهای متخاصم اجرا کند.
در واقع سیاست مهرجویی در مواجهه با همهی بحرانها، محدودیتها، فشارها و سرکوبها و خفقانها کنار آمدن با وضعیت و حرکت کردن در میان کوچکترین درزها و شکافهایی است که امکان نفس کشیدن را میدهد و هر گونه تلاشی برای برهم زدن این قاعده حتی اگر همانند تلاش نادی برای برگزاری یک مهمانی باشد محکوم به شکست ابدی و تقدیری است، آنگونه که فیلم در پایان در صحنهی مهمانی به ما نشان میدهد.
جدا از مضمون و محتوای ارتجاعی فیلم که به نحوی به راه حل سازش و آشتی بین نیروهای متخاصم را در وضعیت پیشنهاد میکند اجرای سینماتوگرافیک فیلم نیز گامها رو به عقب است. به نحوی که نشان دهندهی ناتوانی و عجز فیلمسازی است که سینما و فیلمسازی را از روی بیحوصلگی انجام میدهد.
حتی اگر مهرجویی اندکی حوصله و دقت شبیه شخصیت زن درون فیلم را داشت که برای برگزاری یک مهمانی با وسواس به لباس کارکنانش گیر میداد و آنها را سعی میکرد به عنوان کارکنان مناسب برگزاری این جشن تدارک ببیند میتوانست فیلم مناسبتری بسازد.
فیلمی که بر ارزشهای سینماتوگرافیک دست کم در تعادل با نقاط اوج فیلم سازی خودش باشد اما ما با فیلمسازی کم حوصله و بیحوصله سر و کار داریم که به نظر میرسد درصدد ساختن نوعی راه حل برای وضعیت است. راه حلی که هم یکی به میخ زده باشد یعنی همچنان به ایدهی جوان مورد سرکوب و خفقان واقع شده از سوی خانواده و ارزشهای سنتی بپردازد.
یعنی همان چیزی که احتمالا از سوی او و تهیه کنندهاش در میان مردم مشتری دارد و هم در واقع هوای دولت و حاکمیت را داشته باشد و نشان دهد که خود عوامل حاکمیت همچون نیروی مامور نیروی انتظامی با بازی علی مصفا نیز خود آدمی ظاهر الصلاح و خیراندیش است که سعی میکند مسایل را از طریق گفتگو رتق و فتق کند و در میان گفتگوهایش نیز اشاره میکند که فرزندش نیز اهل موسیقی است و نمیداند با مسایل و بحرانهای نسل جدید چگونه برخورد کند.
از این منظر فیلم مهرجویی به نفع حاکمیت و دولت میایستد و فیلمساز متوجه نیست که سال ۱۴۰۱ متفاوت با سال ۱۳۸۳است و ان گونه که نسخهی علی سنتوری را به عنوان نماد و مظهری از شورش و مقاومت نسل جدید در برابر ارزشها ساخته بود و با گذشت ۱۸ سال با جامعهای سر و کار داریم که از محدودیتهای موسیقی و از محدودیتهای اجتماعی بسیار فراتر رفته است و مطالباتش بسیار رادیکالتر و مشخصتر شدهاست.