مرور
موضوعات داغ

فیلم جنگ جهانی سوم هومن سیدی

 

 

فیلم جنگ جهانی سوم هومن سیدی

آشوویتس با طعم باقالی قاتق

 

حتی در این دوران جنون زده که بلاهت و سفاهت از در و دیوار می‌بارد و فرصت‌طلبی مشتی کودن سکه رایج است، تصور ساخته شدن فیلمی همچون جنگ جهانی سوم می‌تواند برق از سر آدم بپراند، چه رسد به اینکه در واقعیت هم آن را تجربه کرده باشید. جنگ جهانی سوم حقیقتا فوق‌العاده است، اما فوق‌العاده مزخرف. مصداقی از رد دادگی روانی-صنفیِ سینمایی معاصر ایران.

جدا از کارگردان فیلم و دسته گل بدبویش، پرسش اصلی این است که حتی در میان آن جمع کثیر عوامل سینمایی، کسی نبوده از فیلمساز بپرسد این داستانِ جنگ جهانی دوم، نازی‌ها، یهودی سوزی، آدولف هیتلر چه دخلی به حوالی شفت و صومعه‌سرا دارد.

حقیقتا تصور فیلمساز فرصت طلب عاشقِ شهرت و جایزه اسکار از معدل عقل آدمی چه بوده که خیال کرده می‌توان به لطایف‌الحیلی در جمهوری اسلامی  اسرائیل ستیز، فیلمی با پس‌زمینه یهودی سوزی ساخت و با تصور موفقیت فیلم‌هایی با این مضمون در جوایز اسکار، از فهرست شیندلر گرفته تا زندگی زیباست و پیانیست از نمد یهودی‌ها و آشوویتس کلاهِ اسکار دوخت.

حقیقتا ضریب هوشی فیلمنامه نویسان و کارگردان در چه حد است که محسن تنابنده با شمایل تثبیت شده نقی معمولی را در جای هیتلر بنشانند و از سوی دیگر میان شخصیت لادن، دختر کر و لالِ و شخصیت کهن الگویی یهودی سرگردان شباهت سازی کنند. این چه داستان و روایتی است که در همان نیمه‌های فیلم می‌توان، صحنه آتش گرفتن خانه و سوختن تراژیک لادن را پیش بینی کرد.

فیلم جنگ جهانی سوم هومن سیدی

البته فیلمسازآنقدرها هم به جاده خاکی نزده است و حواسش بوده که به اسلاف واقعی‌اش و از جمله مرحوم وحدت ادای دینی کند و مضمون مورد علاقه فیلم‌فارسی‌های آن روزگار، یعنی زن بدکاره در چنگال مردان شرور و تلاش مرد خیرخواه برای نجات او را وارد داستان آشوویتس فیلم کند. حالا بگذریم از اجرای فیلم. از بازی و اجرای شخصیت کارگردان و البته کارگردانی صحنه گفتگوی منشی صحنه با کارگردان در اتاق هتل با حضورِ شکیب ( تنابنده ) و اجرای نما-نمای معکوسِ گفتگوی منشی با کارگردان. همین صحنه برای سنجش فهم و درک کارگردان از مفهوم کارگردانی کفایت می‌کند.

 

سیدی حالا چنان اعتماد به نفس یافته که خود فیلمش را تدوین کند. البته اعتماد به نفس چیز خوبی است مشروط به اینکه تنها سرمایه آدم نباشد. در غیر اینصورت نام این اعتماد به نفس چیزی نیست جز توهم. توهم فیلمسازی. فیلمنامه نویسی کافی نبود، تهیه کنندگی و تدوین هم به آن افزوده شد.

تماشای جنگ جهانی سوم موضوع تراژیک و به لحاظ تاریخی حساس‌اش را به مضحکه می‌کشاند. مبتذل کردن لحظات برسازنده تاریخ، نقاطی که روح آدمی هرگز نباید سودای بازگشت به آن را داشته باشد، شکلی از همان مفهوم کلیدی ابتذال شر هانا آرنت است. سواستفاده از مضمونی که چند دهه اخیر مورد توجه اسکار و جشنواره‌های دیگر بوده است، کاسبی رقت‌انگیز و بی‌نهایت غیراخلاقی است و سازندگان آن حقیقتا باید بابت چنین خبطی شرمسار باشند.

امتیاز کاربران: اولین نفری باشید که امتیاز می دهد!

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
Verified by MonsterInsights