فیلم تومان مرتضی فرشباف
فیلم تومان ساخته مرتضی فرشباف به ظرفیتها و امکانات تازهای در سینمای ایران دامن میزند و از این منظر فیلمی درخور و استثنایی است.
تومان بیش از آنکه بکوشد تا رویکردی صرفا اخلاقی و تعلیمی دربارهی مسالهی شرطبندی یا قمار طرح کند، میکوشد آن را در زمینه و بافتار روانشناختی و اجتماعی تازهای طرح و بیان کند.
یعنی مسالهی پیوند زدن شرطبندی نه صرفا بر اساس دوگانهی بردن یا باختن یا به دست آوردن و از دست دادن بلکه همچون شکلی از بازی، شکلی از بازیگوشی یا فرمی از زندگی که در آن تمامی ارزشها، معیارها و دوگانهها به حالت تعلیق درمیآیند و نفس خود بازی، نفس خود تعلیق و تامل بر آن به شکلی از زیستن یا فرمی از زندگی تبدیل میشود.
آنچه سبک، منش، شیوه و سلوک زندگی شخصیت داوود قهرمان اصلی فیلم را بر میسازد و روابط او با دوستان و اطرافیانش بخصوص عزیز، یونس و از سوی دیگر نامزدش آیلین را شکل میبخشد و از نو سازماندهی میکند.


فیلم در ابتدا با داستان داوود در مقام شخصیتی ندار و تهی از امکانات مالی آغاز میشود که قصد دارد با نامزدش ازدواج کند و به نظر میرسد که تلاش و مشارکت او در شرطبندی برای به دست آوردن ثروت و فراهم کردن مقدمات زندگی زناشویی است. یعنی در ابتدا به دست آوردن ماشین سپس ساختن خانه و بعد قایقی که بتواند آیلین را از آن سوی آب به فضای خود بیاورد.
اما بتدریج روشن میشود که انگیزههای او فراتر از ثروت اندوزی است و به همین دلیل فیلم امکانات و فضاهای تازهای را پیرامون مسالهی شرطبندی از یک سو، رابطهی جهان مردانه میان شخصیت داوود و دوستانش از سوی دیگر و ناتوانی شکلگیری یک رابطهی دگرجنسخواهانه یعنی ارتباط با آیلین را طرح میکند.
فیلم به شکل هوشمندانه آیلین را در آن سوی آب به نمایش میگذارد به نحوی که انتقال او به فضای جهان مردانهی داوود و دوستانش از طریق یک قایق یعنی یک فضای میانجی صورت میگیرد. گویی آنها به دو عرصه و جغرافیای متفاوت تعلق دارند و این جهان آب جهان دریاست که آن دو را از هم جدا کرده است و این تمایز و تفاوت تا انتها نیز پر نمیشود به نحوی که رابطهی داوود با او دچار اخلال میشود و به پایان میرسد.
از سوی دیگر جهان مردانهی فیلم، جهانی متعلق به یک جغرافیای واحد است. همان خانهای که در آنجا بساط شرطبندی میچینند و روابط و جهان مردانهی خویش و به نوعی اشارات همجنسگرایانهی بسیار ظریف و رقیق در آنجا شکل میدهند.

تصاویر یونسی که بر روی تاب در حال پیچ خوردن و تاب خوردن است یونسی که بدن قلمی و ظریف و شکنندهی او بر روی اسب نوعی تعالی و والایش مییابد، همگی گویای نوعی از رابطهی کوییر و مردانه بین شخصیتهای اصلی فیلماند بنحوی که عزیز دوست صمیمی و نزدیک داوود از او میپرسد که او آیلین را بیشتر دوست دارد یا خود او را، و این گویای همان تنش بنیادینی است که فیلم تومان بر مبنای آن بنا میشود.
یعنی ناممکنی آشتی و سازش بین جهان مردانه یا به عبارت رایج در نظریهی فیلم، جهان کوییر و جهان دگرجنسخواهانه. یعنی جهانی که آیلین نمایندهی آن است و با وجود ستایشی که فیلمساز از بدن و جسمانیت او در جایجای فیلم عرضه میکند اما منطقا قابل سازش و آشتی و همگن شدن با جهان مردانه را ندارد. و به همین دلیل به آن سوی آب تبعید شده است.
تومان ظرفیتهای دیگری را نیز پیش مینهد و سعی میکند که آنها را جلو ببرد و به فرجام برساند. گرچه پرداختن به همهی ایدهها در جهان داستان تا حدودی فیلم را متشتت و پراکنده کرده است، اما در نهایت به ایدهی اصلی و سازماندهی آن وفادار میماند.
یعنی مسالهی نفس و وحدت نفسانی شخصیت داوود که در آن مسالهی بردن و باختن نه صرفا یک مسالهای اخلاقی بلکه نوع و شیوهای از زیستن و سلوک و منش روزانه است. از سوی دیگر این وحدت نفسانی تنها از طریق تماس با دوستان و جهان مردانه و یکجور وفادار ماندن به آن امکانپذیر است. به همین خاطر است که از دست دادن و خودکشی یونس در آن ترک بنیادین ایجاد میکند و او را به نوعی بازنگری در این وحدت نفسانی -یعنی مسالهی بردن به واسطهی شرطبندی- متمایل میکند.
به همین دلیل است که او آگاهانه و عامدانه پس از مرگ یونس ثروت، پول به دست آورده از قمار را آگاهانه از طریق شرطبندیهای عجیب و غریب از دست میدهد، تا با نقطهی صفر و به یک معنا همان نداری و ناچیزی آغازین تبدیل شود.
این جاییست که در آن مجددا داوود با نفس تهی خویش مواجه میشود و از اینجا به بعد است که سعی میکند وحدت یا اتحاد نفسانی خویش را از نو، از طریق بازنگری در مناسبات شرطبندی و اتکا به یک نقطهی محوریِ اخلاقی یعنی پایینکشیدن و نپذیرفتن رابطهی ارباب و بنده سازماندهی کند.
در نتیجه تنها رسالت و وظیفه اصلی او پس از تجدید میثاق با مقبرهی یونس یکجور انتقام گرفتن از شخصیت خلیفه سلطان است. کسی که به عنوان ارباب برد و باختها را در جهان داستانی فیلم یعنی بندر ترکمن سازماندهی میکند و اوست که تصمیم میگیرد برنده و بازنده کیست. انتقام داوود از ارباب به یک معنا برهم زدن نظم و سیاق بازی او، امکانیست برای فرا روی از مسالهی شرطبندی و تبدیل کردن آن به نوعی کنش سوبژکتیو که در آن بازی اربابان و بندگان از طریق کنش مداخلهجویانه و سوبژکتیو او برهم میخورد.
اینجاست که در واقع شخصیت خلیفه سلطان با نام پرمسمایش که واجد همزمان اشارات مذهبی و تاریخی است یعنی از یک سو به سنت سلطانی و شهریاری و هم از یک سو به سنت مذهبی در تاریخ ایران اشاره دارد، گویای تلاش داوود است برای برافکندن همان ارباب تاریخی و کلی در جامعهی ایران.
به همین دلیل است که در سکانس پایانی، فرا روی او از منطقه و جغرافیای بومیاش و مستقر شدن در تهران و شروع کردن بازیای که قرار است همان روند را ادامه دهد به کنش او سویهای کلیتر و غیر انتزاعی میبخشد.
سکانس پایانی، گویای تلاش داوود است که هم اینک با نام آرمین در تهران پایتخت ایران میکوشد منطق ارباب-بندگی را مجددا در سطح کلیتر واژگون کند. و پلان پایانی جایی که بر چهرهی او معجزهی بردن در شرطبندیِ او را رقم میزند، یعنی همان چهار دقیقهی پایانی بازی فوتبال که در آن قرار است دو گل زده بشود، به معجزهی او نوعی سویهی سیاسی و کلان اجتماعی نیز میبخشد.