فیلم تل ماسه دنیس ویلنوو
فیلم تل ماسه ساخته دنیس ویلنوو کارگردان مشهور کانادایی اقتباسی از رمان تخیلی با همین نام نوشتهی فرانک هربرت است.
که جلد نخست این مجموعه را در سال 1965 منتشر کرد و بعدها به دلیل موفقیت ادبی و در عین حال فروش فوق العادهای که کتاب داشت 4 دنباله بر آن نوشت و مجموعهی پنج جلدی تلماسه را به عنوان یکی از مهمترین و تاثیرگذارترین رمانهای علمی تخیلی نیمه دوم قرن بیستم در کنار آثار فیلپ کی دیک و ویلیام گیبسون وارد سنت ادبیات امریکایی کرد.
گرچه بعدها پس از مرگ هربرت، پسرش با کمک نویسنده دیگری داستان تلماسه را ادامه داد و در اواخر دهه ۸۰ چند داستان و کتاب دیگر بر اساس این مضمون و این شخصیتها بنا گذاشت که از این مجموعه ادبی نیز سالها بعد کوشیده شد سریالی در تلویزیون ساخته شود.

اما حکایت داستان تلماسه در سینما آن را به عنوان یک رمان نفرین شده در تاریخ سینما مشهور کرده است جدا از تلاش ناکام خودوروفسکی کارگردان آوانگارد دهه ۱۹۷۰ برای اقتباس از این رمان نامتعارف که فرایند دو ساله برای ساخت آن با شکست مواجه شد و در نهایت پروژه ساخت فیلم هیچگاه به اتمام نرسید در میانه دهه ۸۰ نیز دیوید لینچ کوشید تا بر اساس این رمان محبوب زندگیاش فیلمی علمی تخیلی اما به سبک و سیاق سورئالیستی و متاثر از جهان کیچ گونه آثارش خلق کند.

فیلم تل ماسه دیوید لینچ متأسفانه جزو شکست خورده ترین و ناکام ترین پروژههای سینمایی دیوید لینچ است به نحوی که هم در سطح منتقدان و هم در سطح تجاری با شکست مطلق مواجه شد.
گرچه دیوید لینچ معتقد بود که نسخه نهایی تدوین شده محصول مداخلات فراوان کمپانی است و آنچه بر پرده سینما به نمایش درآمد با آنچه او در ذهن داشت تفاوت فراوانی دارد. این دو پروژه ناکام تا حد زیادی رمان مشهور و محبوب تلماسه را به یک پروژه نفرین شده و ناکام در هالیوود تبدیل کرده بود و هنگامی که دنیس ویلنوو فیلمساز معتبر سالهای اخیر سینمای امریکا کوشید ان را بازسازی کند همچنان سایه این ناکامی بر این پروژه مستولی بود.
اما فروش فوق العاده فیلم در چند ماه اخیر نشان داد که اثر ویلنو توانسته است که تمامی ناکامیهای سینمایی را پشت سر بگذارد و آنگونه که موفقیت تجاری فیلم رقم زده است به نظر می رسد که مابقی چهار جلد رمان فرانک هربرت نیز احتمالاً در دستور ساخت قرار خواهد گرفت .
اما راز و رمز رمان فرانک هربرت و جهان علمی تخیلی آن در میانه دهه شصت چگونه توانست طیف وسیعی از خوانندگان را در آن دوره مجذوب خود سازد. نکته اول توجه به دههای است که رمان در آن نوشته شده است و مشخصاً فرهنگ هیپیها و بیتها فرهنگ غالب و رایج نسل جوان در آن دوره است و اشارات رمان به اسپایس یا ادویه یا همان مادهای که هوش یا بصیرت مضاعف به شخصیتها در فیلم میبخشد.
در واقع یادآور مواد مخدر و اسید به عنوان یکی از داروهای مورد علاقه نسل جوان و فرهنگ مواد مخدر در آن دوره است و این قرابت و شباهت بین اسپایس -که در فیلم نیز حضور چشمگیری دارد- و اسید که در جهان واقعی و بهخصوص فرهنگ امریکایی دهه ۶۰ با نسل بیت از یک سو و از سوی دیگر با موسیقی راک گره خورده بود رمان را به یکی از منابع مکتوب مورد علاقه جوانان و هنرمندان آن دوره تبدیل کرده بود به نحوی که خوانندگان برجسته مثل لو رید و دیوید بویی از تاثیر رمان فرانک هربرت بر آثارشان به کرات گفتهاند.
مسئله دوم عنصر صحرا و بیابان در رمان است که در فیلم ویلنوو وجوه بصری بسیار جذاب و چشم نوازی یافته است آنچه عنصر بیابان و صحرا را برای یک رمان نویس امریکایی جذاب کرده بود حاصل چند نکته مهم بود:
نخست ارجاعات رمان به خاطرات تی لارنس نویسنده معروفی که لورنس عربستان فیلم معروف دیوید لین نیز بر اساس خاطرات او نوشته شده بود، یادآور ارجاعات و تصاویری که هم در فیلم لین و هم در خاطرات لارنس به دشتها و بیابان های خاورمیانه داده میشود به عنوان یک عنصر زایا که در دل فضایی بکر اما بی بار و بر که منابع و سرچشمههای نفتی فراوان و ثروت انبوهی خوابیده است و این تناقض و تضاد بستری در رمان تلماسه بهخوبی درونی شده است.
ضمن آنکه همانگونه که فرانک هربرت گفته است این جغرافیا برای او همواره جذابیت سحر آمیز داشته است آن هم به دلیل اینکه مهمترین ادیان ابراهیمی از این خطه برخاسته است و به همین خاطر است که الهیات اسلامی و الهیات بخصوص شیعی در رمان فرانک هربرت نیز متاثر از فضای خاورمیانهای که در داستان نیز از طریق آن صحرا به خوبی نمود یافته است حضور موثر و چشمگیری دارد. اشاره به یک موعود و منجی که این طبیعت آخرالزمانی را رهایی خواهد بخشید،
مشخصا ارجاع به الهیات شیعی و مضمون منجی دارد و همچنین استفاده از عناوین عربی در فضای رمان که در فیلم ویلنوو نیز حضور چشمگیری دارد بار دیگر به پیوند میان صحرا و بیابان درون رمان هربرت و الهیات شیعی و جغرافیای خاورمیانه تاکید می گذارد.
اما از سوی دیگر باید توجه داشت که رمان در دورهای نوشته شده است که اقتصاد سیاسی به تدریج بر مبنای نفت و ذخایر زیرزمینی بنا شده بود و عنصر نفت به عنوان طلای سیاه و مادهای که اقتصاد پیشران بر اساس آن بنا میشود و هرگونه توسعهای وابسته به آن است در فضای دهه ۶۰ به مهمترین عنصر اقتصاد سیاسی در گفتمان های سیاسی مختلف تبدیل شده بود.
از این منظر ارجاعی که در سرتاسر رمان هربرت به ملانژها و اسپایسها و مواد زیرزمینی که در صحرا و بیابان وجود دارد و در حکم مواد و عناصری هستند که زندگی را کامرواتر، طولانیتر و توسعه را امکان پذیرتر میکند. بهخصوص مسئله جابجا شدن در فضای میان ستارهای که آنگونه داستان توضیح میدهد بدون برخورداری از این اسپایسها غیر ممکن است،
همه این عناصر نشان دهنده ارتباط موثق و معتبری است که فیلم در سطح اقتصاد سیاسی میان عنصر اسپایس و مسئله نفت در آن دوره تاریخی بنا میکند و از همه مهمتر مسئله کرم های درون دشت و بیابان یعنی همان عناصری که هرگونه استحصال و بهرهوری از آن را غیرممکن میکند و همچون سد راهی برای کسانی است که از این اسپایس و ملانژ های موجود در صحرا میخواهند استفاده کنند.

خود این عنصر و البته مسئله استبداد و استعمار، توازن برقرار کردن، بار دیگر نشان میدهد که فرانک هربرت در دل یک رمان علمی تخیلی کوشیده است تا نه تنها با ارجاع به الهیات اسلامی و با ارجاع به وضعیت انضمامی اقتصاد سیاسی در آن دوره و اهمیت مسئله نفت رابطه بین استعمار کشورهای خاورمیانه و مسئله منابع زیرزمینی را در سطح یک رمان علمی تخیلی به خوبی مستقر سازد. اما پرسش اساسی آن است که آیا فیلم ویلنوو توانسته است به این عناصر و اجزا در فیلم خود با بها دهد و آنها را در سطح مضامین و درون مایههای خود طرح کند.
شاید اتکا به قسمت اول این مجموعه برای ارزیابی کار ویلنوو تا حدود زیادی شتاب زده به نظر بیاید. ما همین فیلم دو ساعت و نیمه نشان می دهد که بسیاری از دست مایه های اقتصاد سیاسی رمان فرانک هربرت در فیلم مغفول مانده است و آنچه مورد توجه ویلنوو قرار گرفته است :
در وهله اول نخست جنبه الهیاتی و البته تا حدود بسیار زیادی شعر عرفانی مائده اسپایس در رمان است که به خصوص از طریق تاثیر شخصیت پل با قهرمان فیلم با بازی تیموتی شالامی و تاکید بر روی سویههای اسرار آمیز و عرفانی و غیب گویانه شخصیت او، بیشتر فیلم را مجذوب سویه عرفانی و الهیاتی رمان کرده است و بر جنبههای اقتصاد سیاسی آن تنها متمرکز نشده است.
و نکته دوم آن است که فیلم ویلنوو نیز به سبک و سیاق گفتارهای شبه سیاسی معاصر مسئله محیط زیست را مهمتر از مسئله استعمار در داستان هربرت طرح می کند گرچه مسئله محیط زیست یکی از درون مایههای مهم رمان فرانک هربرت است اما این مسئله در کنار مسئله اصلی استعمار و الهیات سیاسی و الهیات اسلامی موجود در رمان سه عنصر و مضمون اصلی داستان را تشکیل میدهند.
اما در فیلم ویلنوو مسئله محیط زیست در کنار مسئله الهیات دینی و شبه عرفانی و البته غفلت از مسئله اقتصاد سیاسی را میتوان به عنوان مهمترین جنبههای فیلم دانست گرچه میتوان منتظر ماند و مشاهده کرد که آیا در قسمت های بعدی ایدههای سیاسی رمان هربرت در فیلم ویلنوو در نهایت نمود خواهند یافت یا مسئله استعمار و مسئله توسعه سیاسی بر اساس مسئله انباشت سرمایه که یکی از مهمترین رویدادهای رمان هربرت است.
در نهایت در این فیلم هالیوودی مغفول خواهند ماند و به سبک و سیاق ایدئولوژیهای زمان نو در جهان معاصر مسئله محیط زیست از یکسو و مسئله عرفان و جنبههای معنوی و الهیاتی از سوی دیگر در نهایت دو درونمایه اصلی فیلم ویلنوو را تشکیل خواهند داد.
اشارات ادیپی که در رمان و در فیلم لینچ حضوی چشمگیر دارند و همچنین مسئله مازاد یعنی تاکید بر مفهوم امر مازاد که از طریق ادرارو عرق بدن به عنوان راه حلی برای بازیافت آب در یک صحرای خشک بر آن تاکید میشود یعنی همان دو تمی که در رمان هربرت نیز با مسئله اقتصاد سیاسی فیلم نیز در ارتباط است،
همان محذوفان و مطرودانی که در این چرخه مجدداً مورد استفاده قرار میگیرند و به کار میآیند که در اقتباس لینچ نیز جنبه عمیقاً روانکاوانه و لکانی یافته است و اسلاوی ژیژک به خوبی بر این تم در تحلیل هایی که درباره فیلم دیون کرده است اشاره نموده، تمامی عناصر تا حدود زیادی اگر مبنای قضاوتمان را قسمت نخست فیلم ویلنوو بدانیم در فیلم او مغفول مانده است.
گرچه اشاراتی بسیار بسیار گذرا به میل ادیپی بین شخصیت پل و مادرش در فیلم حضور دارد به خصوص در اواخر فیلم جایی که صحنههای تعویض لباس و برهنگی ناچاری آن دو را در فیلم داریم برشها و میان برشهای خیلی ظریف و نامحسوسی که ویلنو بین نگاههای مادر و پسر رد و بدل میکند به نظر میرسد که قرار است بذر این رابطه ادیپی را به یک معنا در قسمت اول بکارد و شاید بتوان حدس زد که در قسمتهای بعد از آن بهرهبرداری کند.
اما آنچه در قسمت اول برخلاف اقتباس لینچ و رمان هربرت غایب است همین وجه پررنگ ادیپی است و دوم مسئله امر مازاد یا همان ادرار وعرق بدن است که به جز کارکرد محیط زیستی که در فیلم بر آن تاکید میشود پیوند چندانی با تمهای مستقر و برتر درون رمان یعنی مسئله استعمار و طردشدگان و بنوعی بازیافت مجدد این محذوفان و طرد شدگان در این چرخه پیوند چندانی با این تم برقرار نمی کند
شاید اما در یک نگاه منصفانهتر باید منتظر ماند و قسمتهای بعدی فیلم ویلنوو را هم دید و با صراحت بیشتری قضاوت کرد که تا چه حد اقتباس فیلم ویلنوو از رمان هربرت توانسته است با لایه های پیچیده اقتصاد سیاسی و الهیاتی آن هم زمان وفادار بماند.