فیلم بندتا پل ورهوفن
آخرین فیلم پل ورهوفن بندتا که مشخصاً درمورد بخشی تاریک از تاریخ مسیحیت است گرچه واجد پیوندی آشکار با فیلمهای پیشین اوست به خصوص در مورد مسئله سیاست جنسی و نمایش اغراق آمیز سکسوالیته یا جنسیت که در فیلمهای پیشین او نیز سابقهای روشن و مشخص دارد، اما به واسطه پرداختن به بخشی از تاریخ مسیحیت در کارنامه سینمایی او فیلمی جدید و منحصر به فرد است.

گرچه نمایش او از این تاریخ جلوه چندانی نسبت به مابقی آثاری که در تاریخ سینما سعی کردهاند با رویکردی انتقادی به تاریخ مسیحیت با قدرت و جنسیت در قرون وسطا بپردازند که شاید شاخصترین آنها همان نام گل سرخ اقتباسی از رمان امبرتو اکوست نسبت به این فیلمها جلوه و وجهه چندانی ندارد و شاید با وجود اثری همچون نام گل سرخ البته قوت و قوامش حاصل رمان درخشان اکوست فیلم بندتا حرف چندانی برای گفتن نداشته باشد مگر صحنههای بی پروای جنسی و استفاده از المانهایی که البته مرزهای مسئله جنسیت و مسیحیت را فراتر میبرد. مشخصا استفاده از مجسمه حضرت مسیح به عنوان … که تصویری تا حدود زیادی کفرآمیز و رادیکال در فضای نمایش فیلمهای مسیحی است.
اما غیر از آن فیلم پل ورهوفن میکوشد بر همان ایدهای تاکید بگذارد که درمورد همه ادیان از جمله مسیحیت بارها گفته شده است یعنی دین به مثابه نوعی نمایش و دراما که اعضا و کاربران آن با اجرای موفق و جز به جز نقش خویش در این پهنه و نمایش است که میتوانند آن دین را به دین تاثیرگذار و موفق در عرصه تاریخ تبدیل کنند.

در همان اوایل فیلم سکانسی از نمایشی در صحنه کلیسا شاهد هستیم. صحنهای که رابطه یک قدیس با مسیح و خدا خداوند را بازنمایی کرده است و میزانسن و دکوپاژ پل ورهوفن از طریق تاکید بر پشت صحنه و جلوی صحنه یعنی جایی که تماشاگران نمایش را تماشا میکنند و استفاده از تروکاژهای نمایشی متناسب با آن دوره یعنی بندهای وصل شده به تختی که قرار است مسئله عروج را بازنمایی کند بر این نکته تاکید میگذارد اینکه دین در نهایت چیزی نیست جز نوعی نمایش، اجرا و نوعی درام که توانایی قابلیت و تاثیر گذاریش مرتبط است با قدرت تروکاژ یا یا فریبکاری نمایش آن. هر چقدر قدرت فریبکاری منکوب کننده و متقاعد کنندهتر باشد آن دین در دورههای تاریخی موفقتر بوده است.
در واقع همان چیزی که بندتا از همان کودکی الفبای آن را یاد میگیرد در صحنه راهزنان به آنها حمله میکنند با اجرای نمایشی که اجزای آن به شکل حادثی و تصادفی درست در میآیند متوجه میشود که دین چیزی نیست جز ایمان و اعتقاد به نقشی که که قرار است بازی کند و این نقش را در سرتاسر فیلم در صومعه اجرا میکند به نحوی که حتی مخالفین و معارضین خود را نیز وادار به نوعی تصدیق و تایید خود میکند. از این جنبه فیلم بندتا سعی میکند دو فیگور قدیس در تاریخ مسیحیت را واسازی یا شالوده شکنی بکند یکی سن بارتلومی و دیگر سن بندیتا که از قدیسان مهم و مشهور تاریخ مسیحیت هستند.

اما روایت پل ورهوفن از آنها نشان میدهد که کل رابطه و ارتباط این دو براساس نوعی سیاست جنسی بنا شده است و آن شعف و کیف یا به تعبیر لکانی همان مسئله ژوئیسانس که آنها را با نوعی ارگاسم و ارضای جنسی همراه میکند و این ارگاسم و ارضای جنسی چیزی نیست جز معادل همان تجلی یا در واقع …. الهی که البته بر این نکته در تاریخ مسیحیت به خصوص در قرائت های روانکاوانه از مسیحیت چه در نوشتههای فروید و چه در نوشتههای لکان و پیروان او تاکید زیادی شده است.
اینکه مسئله ….، اشراق و شهود مسیحی در نهایت شکلی از ارگاسم و ارضای جنسی است که درواقع به شکل کلی معادل همان ژوئیسانس یا کیف یا همان مازاد لذت است که جایگاهی برای بروز خود پیدا نمیکند و مسیحیت یکی از مکانها و نقاط بروز این جایگاه یا مازاد یا همان ژوئیسانس و کیف است. یعنی تبدیل لذت و ارگاسم به نوعی ایمان شهود و کشف …. یا همان چیزی که در سنت مسیحی تحت عنوان اپیفنی یا رویلیشن از آن یاد میشود.

از این منظر فیلم پل ورهوفن همانگونه که انتظار میرود سعی میکند به نوعی تاریخ مسیحیت تاریخ امر قدسی و تاریخ دو فیگور مهم مقدس در این سنت دینی را بازسازی کند. اما ورای آن در چارچوب روایتی و سینماتوگرافیک فیلم حرف تازهای برای گفتن ندارد گرچه نقد آن از مسیحیت یعنی پیوند آن با مسئله قدرت و سیاست جنسی و تاریخ بسیار تاریک قرون وسطی نیز بارها در سینما و عرصههای دیگر تکرار شده است از این جنبه بندتا نسبت به فیلم قبلی پل ورهوفن اِل یا او یک پسرفت مشخص در کارنامه فیلمسازی او به حساب میآید.