فیلم برادران لیلا
بازتاب روح زمانه
فیلم برادران لیلا را باید در پرتو درخشش سکانس پایانیاش خواند رقص سرخوشانه دخترکان سفیدپوش زیر برف شادی بر سر جسد و لاشه پدری که بر جایگاه همیشگیاش جانباخته و رقص گریان علیرضا که هم بر مرگ پدر میگرید و هم تسلیم سرخوشی پیروزی دخترکان سفیدپوش به رقص واداشته میشود و لبخند رضایت لیلا نه فقط بخاطر مرگ پدر مقتدر و ناکارآمد بلکه رقص سرخوشانهای که وعده رهایی میدهد و البته تصویر پایانی فیلم که سرشار از نگرانی از آینده است.
آنچه درام سه ساعته اما جذاب برادران لیلا را از سینمای به اصطلاح اجتماعی ایران متمایز میکند دقیقا همین سکانس پایانی و پایان بندی آن است.
لحظهای که بنبست را میگشاید آنهم با تاکید بر عاملیت تنها دختر خانواده که معتقد است باید کاری کرد و باوجود همه کارهایی که میکند درنهایت درمییابد که آن کار همان کشیده کاری است که بر صورت پدر باید زد تا جایگاه و اقتدارش را ویران کرد دقیقا مشابه همان کاری که در پاییز امسال در سطح خیابانها به شکل سیلی دسته جمعی بر گونه پدر عظما خورد. سیلی که چهره پدر واقتدارش را برای همیشه مخدوش کرد.
ازاین منظر برادران لیلا فیلمی پیشگویانه است. فیلمی که سازوکار تاریخ اکنون و روح زمانهمان را ازطریق خانواده درحال فروپاشی بازسازی میکند. فروپاشی خانواده انعکاسی است از فروپاشی عظیمی که دارد در تاریخ ما رخ میدهد زندگیهایی که متاثر از این فروپاشی بر باد میروند. چون سرنوشت منوچهر که ازقضا باهوشترین و تواناترین فرزند خانواده است. ازهمین رو میتوان برادران لیلا را جفت فیلم ۵۰ سال پیش ابراهیم گلستان اسرار گنج دره جنی دانست. در آن فیلم گلستان ازخلال داستانی ناکجاآبادی سرنوشت رژیم پهلوی و رخدادن آن زلزله ویرانگر یا انقلاب را پیشگویی کرده بود.


زلزلهای که حقیقتا انقلاب تجسم آن در واقعیت بود. فیلم گلستان اما بدبینانه بود و هیچ روشنایی را وعده نمیداد. او زلزله را گریزناپذیر و پیامدهایش را ویرانگر میدانست.
اما نیمقرن بعد روستایی وعده روشنایی و سفیدی میدهد. خانهای که در سرتاسر فیلن بد یُمن و بد شوم است در آن به یُمن پدر کوچکترین اعتماد و ایمانی وجود ندارد در پایان به یمن اشغال شدنش توسط دخترکان سفیدپوش روشن میشود. روستایی برخلاف نومیدی بزک کرده پایانی فیلم متری شیش و نیم در اینجا امکان رستگاری و رهایی را در دختران میبیند. در از تنهایی درآمدن لیلا و زنانه شدن خانهای تماما مردسالار و پدرسالار که حتی سرگرمی مادر در آن تماشای کشتی کج مردان آمریکایی است.
روستایی به درستی منشا و ریشه فروپاشی را در هیبت پدر اعظم می بیند. بیفکریها و ندانم کاریهای پدر گرچه عجیب است اما برای جامعهای که ندانم کاریها را در سطحی عظیمتر و حکومتیتر در یک دهه گذشته تجربه کرده است بسیار باورپذیر است. پدری که غرق در جهان ذهنی و متوهمانه خویش است برای تماشاگر یادآور حاکمی است که بیاعتنا به سرنوشت وطن درگیر وررفتن با أوهام و هذیانات خویش است
ازاین لحاظ بهتر است امیدوار باشیم که سکانس پایانی نیز که بخشهایی از آن در شش ماه گذشته تحقق یافت کاملا تحقق یابد. همانگونه که پدر خانواده بعد از سیلی دختر دیگر آن پدر سابق نبود و خود و جایگاهش یکجا به پایان رسید سیلی عظیم ماههای گذشته نیز به ختم و پایانی مشابه در سطحی کلیتر و اجتماع بیانجامد. مردمی که باوجود تکثر و تنوع دیدگاههایشان اما همچون فرزندان خانواده خوب میدانند که ریشه و منشا همه مسائل کجاست و وضع کنونیشان حاصل ندانم کاریها و توهمهای کیست.