فیلم اسرار گنج دره جنی ابراهیم گلستان
فیلم اسرار گنج دره جنی ابراهیم گلستان بیانیهایست صریح و گاه زمخت در نقد مدرنیزاسیون و توسعه ناپایدار و یک جانبه محمدرضا شاه و عصر پهلوی.
مشخصا داستان فیلم اسرار گنج دره جنی که پیرامون یافتن ناگهانی و تصادفی یک گنجینه باستانی و ارزشمند در زیرزمین منطقهای روستایی در ایران بنا شده و آشکارا دلالت دارد بر کشف نفت در ایران و تاثیرات ثانوی تعیین کننده و درنهایت مخربی که بر سطح جامعه در تراز اقتصادی، فرهنگی و سیاسی بهمراه داشت.
از این منظر فیلم سعی میکند نوعی توازی سازی بین داستان فیلم، شخصیتها و ماجراهای آن و دسیسهها و توطئه هایی که در دل داستان آن طرح میشود با تاریخ معاصر ایران در دهه ۴۰ و ۵۰ برقرار کند و ازطریق نوعی تقارن و تشابه سازی میان شخصیت روستایی که پرویز صیاد نقش آن را ایفا میکند با محمدرضا شاه سعی میکند وضعیت حدودی جامعه ایران در سالهای منتهی به انقلاب را هم ترسیم کند.
گرچه پایان فیلم که با زمین لرزه ای ناگهانی همراه میشود، زمین لرزهای که بناها و دستاوردهای معمارانه و باشکوه ساخته شده توسط فرد روستایی را ویران میکند و از سوی دیگر طبقات اجتماعی که در زیرزمین از روی حرص و آزمندی به تلاش برای کسب گنجینه باستانی روی آوردهاند را نیز مدفون میکند بنحوی اشاره به فرجام و پایان این نوع سیاست گذاریهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی دارد.

از این جهت اسرار گنج دره جنی همانگونه که در زمان نمایشش با واکنشهای منفی نهادهای حاکمیتی مواجه شد و اکران و نمایش آن به دلایل مختلفی با سانسور مواجه شد بخوبی وضعیت اجتماعی و سیاسی ایران در دهه ۵۰ را ترسیم میکند. گرچه فیلم در پرداختن به بیان این ایدهها الگوهای بسیار زمخت،گل درشت و تاحدود زیادی غیر هنرمندانه را برمیگزیند .
اما پیام سیاسی فیلم با گذشت بیش از ۵۰ سال از ساخت آن همچنان موثر و کارآمد بنظر میرسد، مشخصا پلان پایانی فیلم یعنی تصویری که فیلمساز از شخص روستایی در کنار آن گلدسته ویران شده که مشخصا یادآور فالوس و احلیل مردانه است، بشکلی پیشگویانه به وضعیت خود محمدرضاشاه در سالهای بعد اشاره میکند.
آن میل جنون آمیز و تا حدود زیادی لیبیدوی فرویدی به ساختن، تمدن سازی و نوعی توسعه که با فرجامی بسیار تلخ و بدشگون به پایان میرسد. در همین تصویر به شکلی فشرده نوید و وعده داده میشود. یعنی مردی که در کنار لیبیدوی ویران و تخریب شده و از کار افتادهاش شاهد فرار کردن و گریختن همه یارانی است ساختن این تمدن مضحک و تو خالی در کنار او و از طریق تملق و چاپلوسی به انواع و اقسام مواهب و داشتههای اقتصادی رسیدند.
تصویر تک و تنهای او در کنار فالوس منهدم شده و تخریب شده که شاهد فرار و گریختن و ترک کردن همه اطرافیانش است، درواقع قرابت بسیار تکان دهندهای با وضعیت محمدرضا شاه در ماههای پایانی عمر و حیات خویش دارد. علاوه بر این تیپسازیهای اجتماعی در فیلم هم تا حدود زیادی یادآور وضعیت لایههای مختلف اجتماعی و اقشار مختلف است. گرچه همانگونه که اشاره شد فیلم در این نمایش راهی فاقد ظرافت و عمیقا زمخت را بر میگزیند.

تصویری از هنرمندی کلبی مشرب در قاموس نقاشی که خود را از رخدادها و زمینههای اجتماعی کنار قرار داده و به کارگزار حکومت تبدیل شده و تصویری که از زبان او بصورت تعریفی از دو نوع زلزله میشنویم: تصویر اول که همان زلزله طبیعی و فاجعه بار است و زلزله دوم که احتمالا دلالت بر همان انقلاب دارد و پایانی مضحکه بار بهمراه دارد. درواقع در حکم پیشبینی است از سوی هنرمندی به یک معنا غیر اجتماعی هم بیان میشود.
یا تصویر نسل جوان نشئه و معتاد فرو خفته در بیابان که در کنارش قشرها و لایههای مختلف اجتماعی در زیر زمین در حال چپاول دارایی و سرمایههای ملی هستند و جوانی بیاعتنا و بیتفاوت و فروخفته و نشئه در اوهام و هذیانات خویش در دل بیابان و بیخبر از همه جا و نسبت به این سرقت و این دزدی سرمایه ملی نیز امکان میدهد نیز به یک معنا تصویری از وضعیت اجتماعی جوانان در سهچهارسال آخر منتهی به انقلاب است.
گرچه درواقعیت تاریخی همین جوانان به خواب رفته و چرتی چند سال بعد خودشان بانی زلزلهای بودند که به تعبیر فیلم نتایجی مضحکه بار و حتا فراتر از فاجعه برای تاریخ ایران به همراه داشت. گذشته از ضعفهای روایتی و آشفتگی داستانی و لحن تا حدود زیادی از هم گسیخته فیلم که میان کمدی سیاه ناکام و شکست خورده با یک فیلم آشکارا سیاسی در نوسان است، اما اسرار گنج دره جنی را میتوان تاملات فیلمسازی هوشمند و متفکر نسبت به تاریخ و وضعیت اجتماعی ایران در آن سالها در نظر گرفت.
فیلمسازی که بخوبی وضعیت بزک کرده سیاسی و اجتماعی ایران را به تصویر میکشد. مشخصا میتوان به صحنه رنگ کردن و بزک کردن سیم خاردار ها اشاره کرد که قرار است فضای خفقان آور و زندان بار جامعه ایران را بواسطه یک جشنی که مشخصا اشاره به جشنهای ۲۵۰۰ ساله دارد بزک و آرایش کند و از این جهت فیلمساز دلالتهای جذاب و درخشانی به وضعیت انضمامی تاریخ ایران آن دوران میکند و در نهایت نیز بخوبی سرنوشت این توسعه بزک کرده و توخالی و یکجانبه و غیرپایدار و سرشار از توهم و اوهام و محمدضا شاه را پیشگویی میکند.
پیشگویی که در فیلم از طریق همان زلزلهای که به فروریختن کاخها و دستاوردهای او معمارانه او و دفن شدن و از دست رفتن گنجی می انجامد که در فیلم در حکم سرمایه ملی و تاریخی جامعه ایران نشان داده میشود.
مرتبط با این نقد بی همه چیز