سیرک مستاصلان
نشست هشت چهره مخالف جمهوری اسلامی نمونه و مورد مناسبی برای تحلیل رابطه اپوزیسیون با حاکمیت و وزن و توانایی آنها در معادلات سیاسی ایران امروز است. برخی از طریق ویدئویی ضبط شده اعلان موضع کردند و برخی دیگر بهطور حضوری. ماحصل بحثهای آنها تعدادی وعدهی سیاسی، تکرار قصد و نیت آنها از براندازی و عبور از جمهوری اسلامی و اشاره به دموکراسی خواهی و برخورداری مردم از حق انتخاب بود.
اما همچون همیشه اشاره نشد که ظرفیتها و قابلیتهای ایشان برای براندازی چیست. آیا برگزاری چند اعتراض چند صد نفره و در بوق و کرنا کردن آن توسط رسانههای وابسته میتواند حکومتی ولو با مشکلات و معضلات عمیق ساختاری اما منسجم به لحاظ امنیتی را ساقط کند.
ظرفیت سیاسی و تشکیلاتی سرکار خانم نازنین بنیادی یا گلشیفته فراهانی و علی کریمی برای مقابله با نظامی به لحاظ امنیتی قدرتمند همچون جمهوری اسلامی چیست؟ آیا سرکار خانم نازنین بنیادی مبارزهی سیاسی را چیزی مشابه نقش خود در سریال ارباب حلقهها و نجات و پیروزی به سبک و سیاق هالیوود میداند؟ و حتی اگر بداند آیا حاضر است همچون آن نقش که در میدان میجنگید، قدم رنجه فرمایند و به ایران تشریف آورند و فانتزی را به واقعیت پیوند نزنند.

این پرفورمانس رقتانگیز حتی دیگر ظرفیت خنداندن هم ندارد. جلسه و نشستی حقیر که در آن هیچ حرف تاثیرگذاری زده نشد. هیچ کاریزمایی در فضا وجود نداشت، هیچ جَنَم سیاسیای که به معترضان انگیزه و شهامت تداوم اعتراضات را ببخشد. تاسف برانگیزتر سخنرانی به زبان انگلیسی برخی از سخنرانان بود. کسانی که حتی توان سخن راندن به زبان فارسی و ایجاد ارتباط با طبقات مختلف اجتماعی در ایران امروز را ندارند چگونه میتوانند آنها را به شرکت در انقلاب خیالیشان ترغیب کنند. کسانی که سالها آیتالله خمینی را بهخاطر برخورداری از قِلّت واژگان در سخنرانی مذمت میکردند، بعد از چهل و چهار سال حتی از آن واژگان قلیل برای ارتباط با مردم هم برخوردار نبودند. حامد اسماعیلیون چنان در جمع معذب بود و احساس ناراحتی میکرد تو گویی دامادی است که به اصرار اَبَویاش و برخلاف میل باطنیاش پای سفرهی عقد نشسته است.

البته نباید از محاسن ناخواسته این نشست هم گذشت. کل سرجمع نیرو و توان اپوزیسیون خارج نشین یعنی همان کسانی که قرار است بدیل جمهوری اسلامی باشند؛ نه ظرفیت و توان شخص سیاسی دارند، نه تشکیلات داخلی دارند، نه واجد یک ایدئولوژی منسجم برای بسیج کردن طرفدارانشاناند ( برخلاف انقلاب اسلامی که ایدئولوژیاش دستکم برای سه دههی نخست کارآمد بود) و نه اصلا اعتقاد و باور قلبی به توان و ظرفیت مردم برای تغییر دارند. تنها راهحل آنها وادار کردن آمریکا و کشورهای غربی به اِعمال تحریمهای بیشتر، و البته رویایشان حمله آمریکا به ایران است.
واضح است که طرف غربی هم آنقدر ابله نیست که از ظرفیت اپوزیسیون خارجی بیاطلاع باشد. آنها هم میدانند که در وضعیت کنونی آلترناتیو سیاسی قابل اتکایی که هم ظرفیت سیاسی داشته باشد و هم در داخل کشور پایگاه اجتماعی داشته وجود ندارد.
اپوزیسیون خارج درگیر معضلات و بحرانهای روانشناختی و شخصی، رقابتهای حقیر اقتصادی و مالی و تلاش برای منفعت بیشترند و پیوسته درحال نزاعهای شخصی در کلابهاوس و انگ زدن به یکدیگر در واقعیتاند. اعتراضات میدانیشان نیز بیشتر در حکم پیکنیک سیاسی برای تجدید دیدار با دوستان و آشنایان در کف خیابان است. راهپیماییها و اعتراضاتی که بیش از آنکه هدفش تزلزل جمهوری اسلامی باشد، نوعی سبک زندگی سیاسی بیخطر است. درمیان تظاهرکنندگان خارجنشین کسانی را دیدهایم که تا همین چند سال پیش که در ایران بودند، نمیدانستند رییس جمهور ایران کیست، اما ناگهان در قلب لسآنجلس به سوژهی سیاسی تبدیل شدهاند.
تظاهراتی که یکی از شرکتکنندگانش پرویز ثابتی جنایتکار باشد که پس از چند دهه هراس از محل اختفایش بیرون میزند تا مطالبه دموکراسی کند را مطلقا نباید جدی گرفت.
آنچه باید جدی گرفت، ظرفیتهای سیاسی داخل و حرکتهای داخلی است. تنها سیاست مشروع همان چیزی است که در مرزهای ایران رخ میدهد. مابقی چیزی نیست جز سیرک رقتانگیز مزدوران، مُفتخواران، مستاصلان که با راهحلهای هالیوودی دنبال براندازی و حاضر نیستند ذرهای برای آن هزینه دهند.
ملاحظاتی درباره حقیقت و روش سروش