سیاست بازنمایی، بازنمایی سیاست
تداوم اعتراضات در چند هفتهی اخیر تا حدود زیادی به فرم این اعتراضات مربوط است. برخلاف نظام سلسله مراتبی در جریانهای اعتراضی که میتوان آن را به سازوکار درخت تشبیه کرد، اعتراضات کنونی به تعبیر ژیل دلوز فرم و ماهیتی ریزومیک دارد.
اگر در سال ۱۳۸۸اعتراضات واجد ریشهای مشخص یعنی سران و رهبران معترضین بود که به تدریج به تنه و سپس شاخهها و برگها یا همان مردم گسترش مییافت و به همین دلیل در نهایت راه حل نظام برای خواباندن آن اعتراضات، دستگیری و حبس رهبران اعتراض بود در اعتراضات سال ۱۴۰۱ فقدان رهبری سازماندهنده امکان کنترل و اتمام آن را تا حدود زیادی ناممکن کرده است.
دستگیری رهبران در حکم زدن ریشه درخت است که خود به خود به خشکیدن تنه، ساقهها، شاخهها و برگها یا همان مردم میانجامد. اما اگر اعتراضات همچون گیاهی باشد که نه یک ریشه بلکه برخوردار از ریزومهای مختلف باشد آنگاه متوقف کردن آن دشوار میشود حتی متوقف و قطع کردن چند ریزوم در دل خاک هم گیاه را نمیخشکاند. ریزومهای دیگر کارشان را انجام میدهند آب و مواد مغذی در دل خاک را به ساقهها و برگهای آن یا همان مردم میرسانند تا گیاه یا همان اعتراضات به حیاتش ادامه دهد.

در واقع آنچه به عنوان نقطه ضعف اعتراضات اخیر شمرده میشود یعنی نداشتن رهبری در واقع نقطه قوت آن تاکنون بوده است. این که در آینده چه رخ میدهد و نظام و دستگاه امنیتی از چه پروژههای بهره خواهند جست مبهم و نامعلوم است. اما قطعا نتایج آن میتواند برای مطالعات و پژوهشهای مرتبط با جنبشهای اعتراضی آموزنده و بدیع باشد.
از سوی دیگر در چند هفتهی اخیر عرصهی واقعیت و اشکال بازنمایی آن به شکل بیرحمانهای دچار تغییر و دگردیسی شدهاست. بازنمایی واقعیت متاثر از اعتراضات اخیر فرمهای متفاوتی یافته است. تفاوتی که در ماهیت اجرایی یا پرفورماتیو این جنبش ریشه دارد.

در برههای از رابطهی جامعه و حکومت به سر میبریم که هر گونه اعتراض و مخالفتی تنها زمانی از سوی جامعه پذیرفته میشود و معتبر است که خصلت اجرایی بیابد. به عبارت دیگر فرم اعتراض محتوای آن را اجرا کند. انواع و اقسام فرمهای اعتراضی پرفورماتیو در هفتهی گذشته گویای این تحول است. حتی ورزشکاران که آخرین حلقهی زنجیرهی سیاسی شدن در یک جامعهاند نیز دریافتهاند که اعتراضشان تنها زمانی مورد پذیرش قاطبه مردم است که به آن خصلتی اجرایی بخشند. به همین خاطر هر کدام کوشیدهاند در حد ابداع و ابتکار خویش به اعتراضات خویش سویهای اجرایی بخشند.
در چنین وضعیتی سلبریتیها و به خصوص بازیگران نیز وضعیت جالبی دارند. به نظر میرسد تلاش بیسابقهی آنها برای نشان دادن و بازنمایی اعتراضاتشان در ادامهی همان میل همیشگیشان برای دیده شدن و تصدیق شدن از سوی قاطبه مردم است. آنها احساس میکنند برای عقب نماندن از قافلهی شهرت هر طور شده باید خود را معترض نشان دهند. البته واکنشهای مردم گویای این واقعیت است که اکنون تصدیق شدن از سوی مردم چندان ساده نیست واکنش به حضور مهناز افشار یا محسن نامجو در راهپیمایی خارج از کشور یکی از این موارد بود.
اعتراض بدون خصلت پرفورماتیو و اجرایی یا هزینه کردن، دیگر از سوی مردم پذیرفته نمیشود و صرفا نشانهای از نان به نرخ روز خوری همیشگی این جماعت قلمداد میشود. در چنین وضعیتی رسانهها و دستگاههای درگیر بازنمایی و مهمتر از همه سینما نیز در معرض انتخابی تعیینکنندهاند. در چنین موقعیتی فیلمسازان ایرانی مشغول به فیلمسازی هنگام بازنمایی زنان تابع چه وقت قواعد و کدهایی میشوند؟
به فرض نمایش یک زن در خانه آیا همچنان تابع قوانین بازنمایی ارشاد یا حکومت است یا به تعبیریردیگر دنبالهرو مطالبهی عمومی تماشاگران بالقوهی این فیلمهاست. آیا آنها فیلمسازی به هر قیمتی را ادامه میدهند و همچنان خود را مقید به قوانین حاکمیت میدانند و زنان را چنان بازنمایی خواهند کرد که مطلوب ارشاد باشد؟ یعنی همان کاری که در چهار دههی اخیر کردهاند.
در این صورت این فیلمها با واکنش منفی تماشاگرانشان مواجه خواهند شد. یا اینکه این فیلمها مطالبات مخاطبان بالقوه خود را دنبال خواهند کرد و زنان را در حریم شخصیشان شبیه زنان در حریم شخصی در واقعیت بازنمایی خواهند کرد. در این صورت واکنش نهادهای رسمی چگونه خواهد بود؟ چنین ابهاماتی نشان میدهد که شکاف کنونی میان حاکمیت و مردم صرفا شکافی انتخابی نیست. به عبارت دیگر این گونه نیست که بتوان خود را از این شکاف معاف کرد. هر کسی از این به بعد باید نسبت خود را با این شکاف روشن کند مگر آن که حاکمیت به فکر ترمیم همهجانبهی این شکاف افتد. در این صورت پرسش دیگر مطرح میشود آیا حاکمیت از عوامل و نیروهای لازم برای ترمیم این شکاف برخورداراست؟
دیکتاتور دیکتاتور حمایتت می کنیم :)