سیاستِ خیابان همچون سیاست سریالی
افلاطون پیشبینی کرده بود برای مراقبت وسرکوب بردگان و صنعتگران به نگهبان یا به بیان امروزی به نیروی سرکوب نیاز است. افلاطون میدانست که هرگز نمیتوان یک نگهبان درذهن یا پشت سرهرفرد قرارداد. زیرا به نگهبانی دیگر برای مراقبت از نگهبان نخست نیاز است و همینگونه تا آخر و درنهایت درجامعه دیگر چیزی جزنگهبان یا نیروی سرکوب وجود نخواهد داشت.
افلاطون میدانست باید مردم راازهمان دوران کودکی با دروغهای قشنگ که آنان را بهخودیخود به کار وا میدارد آموزش داد واین دروغهای قشنگ را باید بهطریقی به مردم آموزش داد که باور کنند، تا کار کُنند. درجوامع طبقاتی سرکوب صرف یا همان دروغهای قشنگ افلاطون نمیتواند بهخودیخود بازتولید روابط تولید را تضمین کند.

بااینحال تجربهی بسیاری ازکشورهای بلوک شرق درزمانجنگ سرد نشان میدهد که دولتها چنین میپنداشتند که تنها با نیروی سرکوب میتوانند جامعه را کنترل کنند. آلمانِ شرقی مثال مشهور چنین رویکردی است؛ پلیس امنیتی یا استازی ازچنان وُسعت کمّی برخوردارشده بود که دراواخر دههی ۱۹۸۰ نسبت امنیتیها به آدمهای عادی درآلمان شرقی بیشترشده بود. یعنی مخبرها و سرکوبگرها از آدمهای معمولی تعدادشان بیشتر بود. بااینحال ازسرنوشت آلمان شرقی همگی مطلعید.
کشوری که همچون پدرش اتحاد جماهیر شوروی میپنداشت بدون دروغهای شیرین یا آنچه امروزه ایدئولوژی میخوانیم و تنها با اتکا به سرکوب میتواند حکومت کند. البته نمیتوان نادیده گرفت که درآن دوران بهخصوص درسطح حرفهای و قهرمانی، ورزش مهمترین دروغ مهیّج و شیرین حکومت در فریفتن مردم بود.


کشور کمجمعیت درالمپیک میدرخشید ورقیب شوروی وامریکا درمسابقات المپیک بود. اما حتّی همان موقع هم مردم کموبیش میدانستند که این موفقیتهای حیرتانگیز وباور نکردنی کشور درقالب رشتههای المپیکی حاصل تقلّب ودوپینگ است. حقیقتی که پسازفروپاشی آشکار شد ودامنِ بسیاری از ورزشکارانی که بهاجبار مقامات مجبوربه دوپینگ مداوم بودند را گرفت و آنها را به بیماریهای لاعلاج شناخته ناشدهای مبتلا کرد که حاصل استفاده از مواد نیروزای خطرناک بود.
درواقع آنچه تفاوت بلوک غرب با شرق درجنگ سرد بود؛ همین دروغهای شیرین بود. درغرب بازتولید دروغهای شیرین بیش از نگهبان مشهورافلاطون به کار کنترل مردم میآمد. ایدئولوژی راهحلی کمخطر برای کنترل مردم بود. تجربه چند دههی گذشته نشان میدهد که ایدئولوژیهای بدیل سرمایهداری شانس چندانی دربرابر دیگری نداشتند.
انقلاب اسلامی که با ایدئولوژی نه شرقی و نه غربی که بهعنوان آلترناتیو دوبلوک جنگ سرد سر برآورد؛ دردهه نخست کارگر و کارآمد بود. دستکم میتوانست با همان بهاصطلاح دروغهای شیرین بهزعم افلاطون جوانان وجامعه را بسیج کند و بدین ترتیب برتعارضهای طبقاتی و فرهنگی فائق آید.اگر دوم خرداد را واپسین نسخهی ایدئولوژی انقلاب اسلامی در بسیج کردن مردم از خلال روشنفکری دینی وایدهی إصلاحات بدانیم؛ ایدهای که بشکل توضیحناپذیر برای۲۰ سال کارگر بود. بیتردید ما همینک در فقدان تام وتمام دروغهای شیرین بهسر میبریم.
درواقع دروغها همچنان تولید میشوند اما دیگر نه شیرینند و نه قشنگ و بیشتر به انزجارعمومی و تکثیر آن توسط شبکههای اجتماعی دامن میزنند. گفتاری که روزگاری شیرین بود امروزه موجب انزجار است والبته به سبک و سیاق ایرانی این انزجار برای تحمّل شدن به طنز و مضحکه تبدیل میشود.
کمترحکومتی توانسته است خود بهدست خویش مصالح و ملات این مضحکه را برای مردم فراهم کند. دولت ومجلس فعلی سرشار از سوژهها وموضوعات طنزآمیزیاند که درغیاب ایدئولوژی، بهفعال شدن تاکسیهای فارسیزبان درشبکههای خارجی خارج از کشور دامن زدند.
درسی که از آلتوسر درخصوص رابطهی دولت با ایدئولوژی یا همان دروغهای شیرین میگیریم آن است که دراصطلاح سریال پایان ایدئولوژی که فصل نخست آن دردی ماه ۹۶ آغاز شد و در آبان و بهمن ۹۸ دو فصل تراژیک را پشت سر گذاشت. با همهگیری کرونا در سال ۹۹ متوقف شد؛ در سال ۱۴۰۱ میتواند فصل آخرینش را پشتسر بگذراند.
پیشبینی اینکه آیا درحال تماشای فصل نهایی این سریال هستیم کمی دشوار است. اما ازقضا سنّت سریالسازی نشان داده که فصل نهایی میتواند در دو یا گاه سه بخش و درفاصلهای زمانی پخش شود. اما همگی برنهایی بودن آن فصل واقفاند.
همچون نمونهی بازی تاجوتخت که نمونهای عالی از این رویکرد در سریال سازی ست.
درغیاب محتوای ایدئولوژیکی که بتواند همچون دروغ شیرین برتعارضها فائق آید (مثل نمونهی فوتبال درجامجهانی اخیر که حاکمیت برموفقیت تیم ملّی سرمایهگذاری فراوان کرده بود) شاید ما درحال تماشای قسمتهای نهایی با گرهگشاییهای فراوان درهر قسمتایم.
گرهگشاییهای مترقّبه، تکاندهنده و تراژیک والبته پایانی که گاه میتواند موردپسند مخاطبان قرار نگیرد. ازقضا همچون پایان ناامید کنندهی سریال بازی تاجوتخت. البته با این تفاوت که درسریالی که درخیابانهای تهران و شهرهای بزرگ در حال ساخت و تماشاست، مردم صرفا بیننده نیستند و خود یکی ازسازندگان یا کرییتورهای آنند که دررقم خوردن نتیجهی پایانی درقسمت نهایی حتما و باید تعیینکننده باشند.