روانشناسی اجتماعی معترضان و خاموشان
تقابل امنیت و آزادی با تقابل حال و آینده
به شهادت گزارشهای رسمی و مشاهدات میدانی، معترضان در خیابان عمدتا جوانانی بین ۱۵ تا ۲۵ سالهاند. به عبارت دیگر این جنبش متعلق به نوجوانان و جوانان است و مردان و زنان ۳۰ سال به بالا عمدتا در آن مشارکت میدانی ندارند.
جدا از تحلیل مبتنی بر روانشناسی اجتماعی که بهدرستی سن اعتراض در عمدهی جنبشهای مدرن را در همین ردهی سنی ۱۵ تا ۲۵ سال ارزیابی میکند؛ اما مشخصا برای مختصات سنی این حرکتِ اعتراضی میتوان دلایل دیگری هم برشمرد.
در واقع پرسش اصلی این است که با وجود آشکار بودن ناکارآمدیها و فساد سیستماتیک در همهی عرصههای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی برای عمدهی مردم چرا قاطبه و اکثریت مردم عموما در حکم ناظران و تماشاگران این جنبشاند؟
شاید بتوان با قطعیت پاسخ این پرسش را در نهادینه شدن امنیت نسبی حاصل از سرکوب در نسلهای پیشین دانست. شاغلان و کارمندانی که در سه دهه گذشته به واسطهی وجود یک نظام تمامیتها از امنیت اجتماعی نسبی در زندگی برخوردار بودهاند و به واسطهی این امنیت اجتماعی توانستهاند حداقلهای زندگی اجتماعی را برای خود فراهم کنند، عموما متعلق به نسلهاییاند که به مرور زمان تمامیتخواهی را درونیِ خویش کردهاند و توانستهاند با تمامی تناقضها و تعارضهای آن سازگار شوند.
در واقع آنها میان امنیت اجتماعی موجود و دگرگونی و کسب آزادی بیشتر اما با احتمال رخ دادن نوعی هرج و مرج و بینظمی طبیعی پس از فروپاشی اولی را برمیگزینند. چه بسا حتی بتوان گفت که آزادی بیشتر مخل امنیت روانی و اجتماعی آنها میشود.
این نوجوانان و جواناناند که هنوز فرصت و توان خیالپردازی و ابداع و نوآوری را دارند و حاضرند به پای آن حتی هزینه دهند. درواقع نسلهای تماشاگر و ناظر همچون افراد هیستریکی عمل میکنند که تنها قادرند ریشهی وضع موجودشان را با منطق اگر فقط توضیح دهند. اگر فقط در سال ۷۶ اینگونه میشد. اگر فقط در سال ۸۸ حکومت آنگونه عمل میکرد. اگر در سال ۵۸ به اصلاحات دولت بختیار تن میدادیم و اگر فقطهایی از این دست .
در واقع این نسل که عمدتا از میان اصلاح طلبان سیاسی یا حتی اصلاحطلبان غیر سیاسیاند از آنجا که شهامت تغییر وضعیت را ندارند و آزادی بیشتر را مخل امنیت اجتماعی کنونیشان میدانند و از ابهام به وجود آمده در فضای هرج و مرج پس از فروپاشی هم هراس دارند عمدتا هیچ کاری نمیکنند جز خیال بافی دربارهی سناریوهایی که در گذشته رخ دادهاند. به عبارت دیگر خیال بافی دربارهی امر محال.
این دسته همچون زندانیان حبس ابدیاند که پس از طی کردن ۳۰ سال محکومیت به آنها عفو خورده اما نمیدانند با این آزادی به دست آمده باید چه کنند و به همین خاطر دچار اضطراب میشوند. همچون زندانی فیلم رستگاری در شاوشنگ که سر پیری آزاد میشود اما تحمل تجربهی آزادی را ندارد و از این رو خودکشی میکند.

البته نمیتوان انکار کرد که در هراس و اضطراب آنها ذرهای از حقیقت هم نهفته است. تجربهی تاریخی فروپاشی شوروی، کشور روسیه و بسیاری دیگر از کشورهای اروپای شرقی را درگیر یک دهه بینظمی و هرج و مرج حاصل از آزادی به دست آماده کرد. به نحوی که پس از چند سال بخش عمدهای از مردم دچار نوستالژی کمونیسم شدند.
پس در عافیت طلبی نسل ناظر میتوان نوعی نگرانی تاریخی هم مشاهده کرد. نگرانی که حاصل درونی شدن سرکوبش، سازگار شدن با تناقضها و تعارضهای ایدئولوژی موجود و یافتن راه حلهای فردی برای اجرای زندگی شخصی و خصوصی دور از چشم حاکم است.
طبیعیست که نسل نوجوان و جوانی که هنوز تجربهی سرکوب را درونی نکرده و به عبارت دیگر تاریخ سرکوب و تمامیتخواهی درونی وجود او نشده است و حاضر هم نیست با تعارضها و تناقضهای ایدئولوژیک سازگار شود و ریاکاری مادران و پدران خویش را تکرار کند و خاطرش از شکستها و سرکوبهای تاریخی انباشته نشده است به لحاظ ذهنی و روانی در موقعیتی است که امکان ابداع و آفرینش سیاسی و درانداختن طرحی نو را دارد. بیاعتنا به پیامدها و نتایج احتمالی آن.
و البته کیست که نداند موتور محرکه تاریخ همواره محصول تقابل و تضاد بنیادین این دو نگاه بوده. تقابل حال و آینده. حال موجود و حاضر که بسیاری به آن تن دادهاند آن هم به بهای داشتن امنیت و آیندهی نامعلوم اما مخاطرهآمیز که ارزش ریسک کردن را برای نسلهای جوان دارد. نسلی که حاضر است در مخاطرهی به دست آوردن آینده، زمان حال خویش را قمار کند.
سیاست بازنمایی، بازنمایی سیاست