فیلم دایره مینا داریوش مهرجویی
دایرهی مینا به کارگردنی داریوش مهرجویی براساس فیلمنامهای از غلامحسین ساعدی که مشخصا حاصل تجربیات ساعدی به عنوان یک پزشک در عرصه اجتماعی ایران است را شاید بتوان بهترین و ماندگارترین فیلم کارنامه داریوش مهرجویی نامید.
جدا از تصویر رئالیستی گزنده و صریحی که از جامعه ایران در میانههای دهه پنجاه و اوج شکوفایی اقتصادی ارائه میدهد – که بخشی از این تصویرپردازی مرهون قدرت تصویرسازی و فیلمبرداری هوشنگ بهارلو فیلمبردار آن است- و بهیک معنا فیلم مینیاتوری پیشگویانه از وضعیت جامعه، توسعه اقتصادی و رویاهای بربادرفته آن است که آتیهی این رویاها و اوهام اقتصادی و تمدن سازانه را پیشبینی میکند.


همچون بسیاری از فیلمهای موسوم به اجتماعی دایره مینا نیز در همان سکانسهای ابتدایی ازطریق تاکید برعنصر ساخت و ساز، ساختن برجها و ساختمانهای بلند مرتبه و چندین طبقه، بر ایدهی توسعهی شهری و توسعهی اقتصادی و پیشرفت تمدن سازی به عنوان یکی از المانها و عناصر جاری و مسلط در گفتمان سیاسی و اجتماعی ان دوران اشاره میکند.
در ابتدای فیلم شخصیت پیرمرد وپسر جوان او از ناکجا آباد درحالیکه در پسزمینهی تصویر دودکشهای بلند در حال برون دادن دودهای سیاهاند و بکگراندی متشکل از مخروبهها و ویرانهها که به یک معنا تصویر دقیقی از ژانر ویرانه در سنت نقاشی برمیسازد.
فیلم از همان ابتدا، با این نوع تصویرسازی زاویه دید خود را نسبت به وضعیت اجتماعی واقتصادی آن سالها برمیسازد و البته مسئلهی دیگر حاشیه نشینی شهری یا همان پیامدهای انقلاب و اصلاحات ارضی که در جایجای فیلم از طریق تاکید بر افراد و مردمان حاشیهنشین که عموماً درگیر اعتیاد، بیکاری و بزه اجتماعی هستند، از این طریق فیلم مسائل و بحرانهای حاصل از اصلاحات ارضی و نتایج و پیامدهای ویرانگر و خسارت بار آن در جامعهی شهری ایران در میانههای دهه ۵۰ نیز تاکید میگذارد.
روستاییهای سابقی که همینک در شهر همچون انگلهای اجتماعی و فرودستانی بهتصویر کشیده میشوند که زندگی روزانه خود را از طریق فروختن اندک خون جاری در بدنشان تامین میکنند و البته بیمارستانی که این خونها به آنجا فرستاده میشود تا در ظاهر در خدمت درمان بیماران باشد اما بر اساس آنچه در فیلم روایت میشود در نهایت به مرگ زودرس بیماران میانجامد

بیمارستان و ساز و کار فساد آمیزش و روح کلی ابزوردیتهی حاکم بر بروکراسی و دیوان سالاری پوسیده و منحط که از کارگران روزمزد، آشپز، انبارداران تا لایههای اجتماعی فرودست شاغل در بیمارستان گرفته تا روسای آن همگی به نحوی در این فساد سیستماتیک و نظاممند دخیل هستند و بعنوان پیچ و مهرهها و ابزار آن به سیستماتیک شدن این فساد کمک و یاری میرسانند.
این بیمارستان خود بشکلی مینیاتوری به وضعیت و ساختار اقتصادی و اجتماعی جامعه در آن دوره اشاره دارد و اینکه پیامدهای فروش سرسامآور نفت برخلاف رویای توسعه و تمدن سازی و تبدیل شدن به بزرگترین قدرت اقتصادی و فرهنگی جهانی، تبدیل به نوعی ساز و کار انگلبار در جامعهی ایران شده است
فیلم دست خدا که ساعدی و مهرجویی به شکل هوشمندانهای از طریق ساز و کار فساد دربیمارستان و تاکید بر روزمرگی و پیش پا افتادگی و طبیعی بودن خود فساد به عنوان یک امری که از پیرمرد و فرزند روستاییاش تا پزشکان تحصیل کرده و روسای بیمارستان همگی به نحوی در آن سهیم و مشترک هستند، گویای بر باد رفتن این آرمان و رویای اقتصادیست که در آن زمان به عنوان گفتمان رایج در فضای سیاسی ایران غالب بود.
از این جهت مرگ پیرمرد در سکانس پایانی فیلم که به نوعی بر مرگ ارزشهای کهن و قدیمی در جامعهی ایران که در برابر این توسعهی اقتصادی و این مدرنیزاسیون بی ریشه و به یک معنا سلطهجویانه روز به روز بی حفاظت و آسیبپذیر و شکنندهتر به نظر میرسیدند گویای ناممکن بودن این نوع از توسعهی اقتصادی و البته محروم بودن سرنوشت آن است.
و به موازات آن بی تفاوتی و بیاعتنایی فرزند او که به سرعت و با شدت در این فضای جدید اجتماعی که اتکا به هیچگونه بنیان و اساس اخلاقی و از دست دادن هرگونه اصول و پرنسیب اخلاقی و فرهنگی مهمترین شاخصهی آن است نشاندهندهی آن بحران عظیمتری است که در سالهای بعد به فروپاشی کلی آن نظام انجامید.
در واقع میتوان فروپاشی ساختار و ساز و کار بیمارستان و تلاشی که از سوی یکی از دکترها برای اصلاح وضعیت خون رسانی و خوگیری صورت گرفته به ناکامی او میانجامد و تلاش ناکام پزشک داوودزاده (بهمن فرسی) برای اصلاح جزئی که با مقاومت همهی ارکان بیمارستان میانجامد که در واقع اشاره دارد به وضعیت و تلاش عمومی نیروهای سیاسی برای اصلاح وضعیت که با مقاومت همه جانبهی شخص اول مملکت محمدرضاشاه و وابستگان قدرت او مواجه میشد گویای اتفاق و زلزلهی عظیمتریست که سالها بعد منجر به انقلاب شد.
از این منظر دایره مینا نشان میدهند که چرا پدیدهای مثل اصلاح امور در جامعهی ایران درعرصهی آن اموری که مخالفان امروزی انقلاب در سال پنجاه و هفت از آن دم میزنند یعنی تلاش نیروههای سیاسی و اجتماعی برای رفرم و اصلاح امور به جای انقلاب تا چه حد ایدهی خیالپردازانه و ناممکن بود حتی در سطح پدیدهای کوچک و به یک معنا به لحاظ اجتماعی بسیار کنترل شده تحت عنوان مسئلهی خون گیری و آزمایش خون نیز تلاش یکی از نیروهای مصلح ان بیمارستان یعنی دکتر داودزاده برای تغییر و اصلاح امور با مقاومت شدید ارکان سیستماتیک فساد و حاکم بر بیمارستان همرا بود
فیلم توسط ساعدی ومهرجویی میخواهد نشان بدهد که تا چه حد تلاش برای اصلاح از سوی خود ارکان قدرت همواره با نوعی مقاومت و پسزنی همراه بوده است. همچنان که سرنوشت دکتر مصلح در فیلم نشان میدهد و بهمین خاطر در چنین وضعیتی که همهی راهها برای تغییر و اصلاح حتی جزئی با مقاومت و بنبست مواجه میشود به نظر میرسد که انقلاب محصول این ناممکنی اصلاح است تا در واقع نوعی روند اشتباه رادیکال یا خیال پردازانه نیروهای سیاسی و اجتماعی برای تغییر.

به عبارتی دیگر انقلاب به همان اندازه که محصول کنش فعالانهی انقلابیون مردم ونیروهای اجتماعیست محصول مقاومت خودپسندانه و واپس زنی نیروهای حاکم هم است و همچنانکه فیلم به خوبی نشان میدهد هرگونه براندازی، هرگونه انقلاب و تغییر بنیادین را باید در دو سمت ماجرا یعنی نیروهای مردم نیروهای انقلابی از یک سو و نیروهای حاکم و مسلط از سوی دیگر که در برابر هر گونه اصلاح و تغییری مقاومت کردهاند، ارزیابی کرد.
دایرع مینا به خوبی در سال ۵۳ این وضعیت را پیشبینی میکند ونشان میدهد که تغییر واصلاح جزئی امور تا چه حد از سوی ارکان قدرت وصاحب منصبان وکسانی که درگیر این فساد سیستماتیک هستند با مقاومت روبرو میشوند به نحوی که تنها واکنش ممکن به یک معنا تغییر زمین بازی ترک این عرصه همچنان که پزشک داوود زاده به این تصمیم میرسد و تغییر برای ارکان بنیادی و کلی آن یا آنچه که در اصطلاح سیاسی انقلاب نامیده میشود.