خائن بسی خطرناکتر از دشمن است
خائن بسی خطرناکتر از دشمن است – آنچه در چند روز گذشته و در پیوند با قرارداد تجاری چین و عربستان در روابط ایران و چین رخ داد، بار دیگر منطق اصلی در پسِ پارانویا و فرد پارانوئیک را روشن ساخت. اینکه ازقضا آدم همواره بدگمان و دارای سوءظن به دشمنانی خارجی که عموماً موهوم هستند در نهایت از دشمنی خواهد خورد که هرگز در فهرست طویل دشمنانش نبوده است.
سیاست جمهوری اسلامی که غالباً مبتنی بر بیاعتمادی به غرب و آمریکا و دشمن پنداری آنها بنا شده است و از سوی دیگر هر مسئلهای در ایران را حاصل بحرانسازی امریکا و وابستگانش در ایران میداند و به همین خاطر چرخش به شرق و خصوصاً چین و روسیه را بهعنوان سیاست خارجی اصلی خود معرفی میکند، هماینک با حقیقتی دردناک روبرو شده است: خیانت از سوی متحد اقتصادی و سیاسیاش.
اگر پند شکسپیر را جدی بگیریم که خائن بدتر از دشمن است آنگاه باید بیشتر نگران بیانیه مشترک چین و عربستان درباره ایران باشیم. هشداری که از چند سال پیش کارشناسان سیاست خارجی به حاکمان میدادند هماینک رخداده است. اعتماد به یک قدرت در سیاست خارجی راهبردی خطا و مذموم است.
حاکمان ایران در سخنانشان از بیاعتمادی تاریخی به آمریکا سخن گفتهاند. اما بیاعتمادی به امریکا را باید در بستر بیاعتمادی عظیمتری دید و آنهم بیاعتمادی بهتمامی کشورهای دیگر است. از سوی دیگر بیاعتمادی را نباید با دشمن یکی پنداشت که در این صورت روابط کنونی ایران با عراق بیش از هر چیز سزاوار سرزنش است.

هنگامی که بیاعتمادی مساوی با دشمنی قلمداد شد آنگاه آن روی سکه بیاعتمادی ظاهر میشود. دشمنِ دشمنِ من دوست من است. بر اساس همین منطق ایران بخش عمدهای از تجارت خارجیاش را با چین هماهنگ کرد و شرکتهای آمریکایی و اروپایی را از اقتصاد و تجارت ایران بیرون گذاشت.

گرچه واضح است که خوی ابرقدرتی آمریکا در ایجاد یک رابطه هژمونیک با کشورهای دیگر واقعیتی کتمان ناپذیراست. اما ازآنجاکه این هژمونی از دل نوعی ارزشهای لیبرال دموکراسی سرمایهداری بیرون میآید مجبور به رعایت برخی اصول و پرنسیبهای سیاسی و فرهنگی است. یعنی پیوند دولت و نهادهای مردمی همچون رسانهها در امریکا مانع از آن میشود که دولت بهراحتی اصول و پرنسیبهای اخلاقیاش را در پیوند با کشورهای دیگر را زیر پا بگذارد.
این ویژگی در سیاست خارجی چین غایب است. یعنی مردم و رسانهها نقش تعیینکنندهای در محتوای دولت و حاک ندارند و به همین خاطر حاکمیت نیز دلیلی برای رعایت پرنسیبهای اخلاقی نمیبیند. درواقع کسی در چین سؤال نمیکند که چگونه رهبر چین بهراحتی از روابط استراتژیکش با ایران میگذرد و حاضر است با رقیب منطقهای ایران عربستان هم صدا به تمامیت ارضی ایران اهانت کند.
چاهی که سیاست خارجی در ایران بهواسطه پارانویای همیشگی حاکمانش کنده است بیش ازآنکه دشمنان را غافلگیر کند، خود را غافلگیر کرده است. ازدسترفتن سیاست موازنه چه مثبت و چه منفی در سیاست خارجی تنها یک بازنده دارد و آنهم کشوری است که دست به چنین قماری زده است.
جمهوری اسلامی در سالهای گذشته چشم بر نسلکشی مسلمانان در اویغور بست تا روابطش با چین دچار خدشه نشود و بهخاطر این چشمپوشی نیز نیشونوشهای فراوانی نثارش شد. اما ازآنجاکه پارانویا فرد بیمار را بر واقعیتها نابینا میکند و آنچه میبیند را به تصویری تحریف شده و مخدوش تبدیل میکند پس عجیب نیست که آنچه در چند روز گذشته رخ داد.
اما آنچه عجیب است مالهکشی نظریهپرداز لندننشین است که در بحبوحه تحلیلهای هرروزه افشاگری علیه پشت پرده جنگ هیبریدی و شناختیاش وظیفه اصلی خود یعنی حمایت مقعدی از ارباب چین را بهجا میآورد و در سیرکی که حتی دیگر اسبها و شیرهای اخته شده نمایش را هم برنمیانگیزد میکوشد نشان دهد که اتفاقی نیفتاده و سفارشهای همیشگیاش به داشتن روابط همهجانبه با چین را همچنان باید آویزه گوش کرد.
این میزان از بلاهت برای تحریف واقعیت البته همواره مورد علاقه تصمیمگیران خودکامه است که باور قلبی دارند هرگز اشتباه نمیکنند.
به همین خاطر است که تکه کلام کنونی حاکمان و اذنابشان در ایران امروز تکرار اصطلاحات و تحلیلهای اوست. درواقع ایدئولوژی در ایران به چنان فضاحتی رسیده که پس از صرف هزاران میلیارد تومان پول در نهادها و مراکز فرهنگی و فکری درنهایت برای توجیه تصمیمهای سراسر غلط ویرانگر خود، دستبهدامن نسخه لندنی ایدئولوژی و ورژن انگلیسی آن میشود.
در چنین موقعیتی باید به نقش برنامه جدال بیشازپیش مشکوک بود. بالاخره تاریخ صد و اندی سال گذشته ایران نشان میدهد این کشور بیش از دشمن از خائن خورده است. خائنان یا همان جاسوسان دولتهای خارجی که با نشاندادن آدرس غلط و تکرار حرفهای اشتباه و تصمیمات ویرانگر با ادبیات جدید درصدد مشروعیت بخشیدن و تداوم آن هستند.
اگر بپذیریم که سیاست چین پرستی به بهای امریکا ستیزی و ترویج گفتمان رسوا شده دشمنتراشی و منصوبکردن همه مشکلات با آن در نهایت ایران را به ورطهای خواهد کشاند که برنده نهایی کشوری مثل عربستان سعودی است؛ بنابراین اگر در گزاره شکسپیری ایران اینترنشنال را دشمن پنداریم، برنامه جدال و مجریاش را باید خائن شمرد و بنا به همین منطق شکسپیری جدال بسیار خطرناکتر از اینترنشنال است. بهعبارتدیگر خائن بسیار خطرناکتر از دشمن است.
حکومت در سودای بازیابی طفولیت خویش