نگاهی به تحلیل حاتم قادری درباره مسمومیتهای زنجیرهای
سرطان فانتزی
نگاهی به تحلیل حاتم قادری درباره مسمومیتهای زنجیرهای – تحلیلهای آخرالزمانی، ترسناک و سرشار از طرح توطئه و دسیسهچینی حاتم قادری و عابد توانچه درباره آینده و آتیه ایران در سال بعد، بسیاری را در فضای عمومی ایران هراساند.
بهخصوص تحلیل حاتم قادری که از منظر یک استادِ علوم سیاسی بیان میشد و پیشتر هم در گفتههایش سلامتِ فکری و شخصیاش را نشان داده بود؛ بنابراین بیان اینکه حوادث و رخدادهای صورتگرفته در مدارس دخترانه سراسرِ ایران، کار یک فرقه شبه امنیتی در سایه است که قدرتشان فراتر از قدرت حاکمیت و نیروهای امنیتی رسمی است، موجب شوکه شدن برخی از مخاطبان شد چرا که این گفتهها از سوی یک استاد دانشگاه مستقل و آگاه بر مسائل امروز ایران بیان میشد.
در خصوص عابد توانچه هم که کمابیش همین سناریو را با جزئیات و دقایق بیشتری اعلام کرد، همین موضوع صادق بود. او هم با نگرانی و هراسی صادقانه میکوشید نشان دهد که سناریویی توسط گروهی قدرتمند فراتر از بلوکهای قدرت داخلی در حال اجراست که چهبسا ایران را به لبه پرتگاه و حتی تباهی بکشاند.
نخست به این نکته اشاره کنم که احتمالاً این گفتهها از سر صداقت و دلسوزی بیان شدهاند و این نوشته قصد ندارد درباره نیات گویندگان گمانهزنی کند. بااینحال قویاً باور دارم که سناریوی هر دو بیش از آنکه ریشه در واقعیت داشته باشد، محصول نوعی اضطراب و نگرانی حاصل از ابهام موجود در وضعیت است. ابهامی توضیحناپذیر در نگاه اول که به شکلی بیسابقه ۳ ماه ادامه داشت.


اما نگاهی به تاریخ ۳۰ساله اخیر نشان میدهد که چنین رخدادی یعنی مسمومیت دانشآموزان بههیچوجه تکین و منحصربهفرد نیست. پرسش قادری این است که حاکمیت از این اعمال چه سودی میبرد؟ پاسخ او با ارجاع به حادثه سینما رکس بیان میشود و این تذکر که نباید اشتباه آن دوره را تکرار کنیم و سینماسوزی را به دولتِ حاکم نسبت دهیم. این استدلال چند ایراد دارد.
نخست آنکه سینمارکس تنها حادثه آتشسوزی سینماها در دوران انقلاب نبود. پیش از آن دهها سینما در سرتاسر ایران توسط انقلابیون خشمگین آتش زده شدند، بیآنکه تلفاتی بر زمین بماند. تلفات سینمارکس ناخواسته و بدون قصد قبلی بود. قرار بود آتشسوزی ای باشد شبیه به آتشسوزیهای دیگر بدون هیچ تلفاتی. اما بلاهت و نابلدی مجریانش و البته ماهیت خود سینما به آن فاجعه انجامید. حتی در همان زمان هم همه مردم باور نداشتند که سینما را ساواک آتش زده است.
بسیاری از اهالی آبادان مطمئن بودند که این حادثه توسط انقلابیون رقم خورده. انتقاد آنها به نیروهای آتشنشانی و امداد بود که بهدرستی و بهموقع عمل نکردند و در آن فضا طبیعتاً موجب بدنامی حکومت شد؛ بنابراین قیاس این دو حادثه چندان دقیق نیست.
از سوی دیگر استدلال حاکمیت چه سودی میبرد؟ هم چندان بهجا نیست. حاکمیت مگر از قتلهای زنجیرهای دگراندیشان در دهه هفتاد سودی میبرد؟ حاکمیت مگر از قتلهای زنجیرهای کرمان سودی میبرد؟ از اسیدپاشیهای اصفهان مگر سودی میبرد؟ بنابراساس استدلال آقای قادری پس باید آن فجایع را هم به یک فرقه امنیتی قدرتمندتر از حکومت نسبت داد.
باید توجه داشت که در جنبش اخیر تصاویر فراوانی از مدارس دخترانه مخابره شد که در آن به شکلی بیسابقه به ارکان و چهرههای نظام اهانت و بیاحترامی میشد. به عبارتی دقیق مدارس دخترانه یکی از کانونهای برجسته اعتراضات رادیکال بودند.
اگر این واقعیت را در کنار نیروهای بسیار وفادارِ آتشبهاختیار بگذاریم که تحمل و تاب بیاحترامی به ارزهایشان را ندارند، آنوقت حوادث رخداده در مدارس را میتوان نوعی مجازات و تنبیه آنها در نظر گرفت تا دیگران حساب کار دستشان بیاید. همان گونه که اسیدپاشیهای اصفهان به این قصد رخداده بود تا دیگر زنان شل حجاب حساب کار دستشان بیاید.
اتکا به سناریوهای خیالبافانه آخرالزمانی که ترکیبی از داستانهای شبه جاسوسی جان لوکاره و قصههای ترسناک است، بیش از هر چیز گویای ناتوانی طبیعی افراد در پذیرش واقعیت موجود است. گاه واقعیت موجود آنقدر ابلهانه و غیرمنطقی است که عقل انسان ترجیح میدهند به استدلالهای عجیب برای منطقی جلوهدادن آن روی آورد.
خوشبختانه یا متأسفانه تاریخ سه دهه گذشته سرشار از چنین حوادثی است که همچنان دلایل و علتهای آن قانعکننده نیستند. اما آنچه نگرانکننده است سرایت این فانتزی بافیهای عمومی به ذهن روشنفکران و صاحبنظران عرصه عمومی است که از نوعی مرجعیت نظری برخوردارند.
باید پذیرفت که مناسبات قدرت در ایران آنچنان مبتذل و سطحی شده است که راههای اداره و کنترل آن نیز طبیعتاً به همان اندازه مبتذل و سطحی میشود. اگر بپذیریم که بلاهت، نیرویی فعال و مؤثر در پیشبرد حوادث و رخدادهای اجتماعی و سیاسی ایران معاصر است؛ بنابراین نباید چشممان را به نقش و کارکرد آن در تحلیلهایمان ببندیم. گاه جواب آنقدر ساده و پیشرویمان است که حاضر نیستیم آن را بپذیریم و ترجیح میدهیم به چیزی پشت پرده فکر کنیم درحالیکه در مسائل ایران امروز پشت پرده چندانی وجود ندارد. واقعیت همان است چشممان میبیند، هرچقدر هم که مبتذل و احمقانه باشد.