تاپ گان ماوریک
تاپ گان ماوریک فیلم پر سر و صدا و پرهیاهوی امسال گویای گرایش غالب در هالیوود معاصر و نشاندهندهی حقایقی مکتوم دربارهی این سینماست. پروپاگاندای تمام عیار پر زرق و برق و پر هزینه و لبریز از کلیشههای ریز و درشت داستانی که در نهایت کاری نمیکند جز همان چه که قسمت نخست فیلم حدود چهار دهه قبلتر در هنگامه جنگ سرد انجام داده بود. تبدیل سینما به ابزار میلیتاریستی یعنی همان آرزوی دیرپای گوبلز و فاشیسم.


البته که در دههی۱۹۸۰و به یمن سیاستهای فرهنگی فاشیستی رونالد ریگان که جامهی مبارزه با کمونیسم تمامیت خواه را بر تن کرده بود کاملا تحقق یافت. در هیئت فیلمهای نظامی-جنگی از نوع رمبو و شرکا که یک تنه دمار از روزگار پادوهای سرخ در میآوردند. ساخته شدن این فیلمها در زمانهی ریگان راهبرد جنگ ستارگان و مقابلهاش با اتحاد جماهیر شوروی قابل درک بود.
اما اینکه چهار دهه بعدتر هالیوود برای جاروکردن پول به یاد آن راهبردها بیفتد در نگاه نخست عجیب و گویای پسروی و قهقرای این سینما در دو دههی اخیر است. سینمای گرفتار در میان تولید شعارهای تجملی لیبرال در باب اقلیتها از یک سو و شعارهای میلیتاریستی و پروپاگاندایی در برابر تروریسم از سوی دیگر.
اینجا هم با همین فرمول مواجهیم گروهی خلبان جوان که آموزش میبینند تا تحت رهبری ماوریک تاسیسات هستهای کشوری در خاورمیانه را ویران کنند. نتیجه حتی سطح پایینتر و نازلتر از نسخهی قبلیست. اما حیرتانگیز فروش سرسام آور آن است که نتیجهی کاشت آثار مارول و تربیت ذائقهی تماشاگر در دو دههی اخیر است. البته سازندگان فیلم که معلوم نیست استخدام هالیووداند یا پنتاگون، حواسشان است تا به سیاق آثار دست راستی هالیوود نظامیگری را با اروتیسم جسمانی تلفیق کنند و از میلیتاریسم تصویری اروتیک و جنسی ارایه کنند.
تصاویری پر زرق و برق از بدنه هواپیماها و ناو هواپیمابر و البته خلبانان خوش قد و قامت همگی در صدد اروتیک کردن نظامیگری و تبدیل آن به نوعی کنش و فعالیت جنسی است. این مهمترین موتور محرکهی نظامیگری در چند دههی اخیر بوده است نظامیگری نه به عنوان نوعی فداکاری، مقابله با دشمن و حفظ تمامیت ارزی یا میهن پرستی بلکه بیش از آن نوعی کنش اروتیک و جذاب که تماشایش آب از لب و لوچه جنس مخالف یاری میکند.

در عین حال فیلم حواسش هست که میان نظامیگرایی و فردگرایی افراطی دست راستی توازن برقرار کند. درست است که باید با دشمن جنگید البته مهمتر زندگی و حیات فردی آدمیست. ارزشی برتر که به همه چیز اولیاست. انجام عملیات بدون دادن هیچ تلفاتی، هدف غایی فیلم است.
هدفی که منجر به شکلگیری موقعیتهای ابلهانه و مضحک در سرتاسر فیلم شده است پرواز در ارتفاع صد پایی و در میان درهها و صخرهها بیشتر به درد اپیزودی از ماجرای یوگی و دوستان میخورد تا فیلمی جنگی در دنیای واقعی. اما در زمینهی تعطیل شدن ذائقه و فکر در هالیوود میتوان آن را در هیئت یک بلاک باستر غالب کرد.
در چنین موقعیتی تبلیغات پیرامون فیلم اینکه خود تام کروز هواپیمای اف-هجده را میراند هم در سکسیترین شدن هاله پیرامون فیلم موثر بوده است و البته رقت انگیزتر ستایش جشنواره کن از فیلم با آن نمایش حقیرانه پرواز نیروی هوایی فرانسه بر فراز کن است. در این وضعیت دیگر سخن راندن از هنر فکر و فیلم به مثابه هنر در برابر فیلم به مثابه تجارت دیگر حرفهایی دمده به نظر میآید. هنگامی که کن با آن جبروت هنریاش به چنین افلاسی افتاده، دیگر انتظار از هرنوع استقلال هنری به خصوص در هالیوود زیادی رمانتیک است.