فیلم کارت شمار پل شریدر
فیلم کارت شمار آخرین اثر پل شریدر درحال و هوای همان جهانی است که سالها پیش با نگارش فیلمنامه راننده تاکسی بنا کرده و در فیلمهای بعدیاش عمدتا آن را دنبال کرده بود.
فیلمهایی همچون ژیگولوی آمریکایی و سبک خواب که به رابطه بین رستگاری و رهایی از یکسو و مساله شرارت، جرم و جنایت و خلافکاری از سوی دیگر میپرداخت.
از این منظر فیلم کارت شمار در ادامه سنت فیلمهایی است که با ژیگولوی آمریکایی و سبک خواب در دهه ۸۰ و ۹۰ در کارنامه سینمایی و فیلم سازی پل شریدر به بار نشسته بود.
اما کارت شمار مولفهها و عناصر تازهای در خود دارد که آن را نسبت به فیلمهای دهههای قبلتر شریدر واجد صراحت و وضوح سیاسی بیشتری میکند و آن هم گره خوردن مساله شرارت و جرم و جنایت به شکل مستقیم با مساله سیاسی یا همان پروژه زندان ابوغریب است که در فیلم به هسته اصلی بروز و تشعشع شرارت در جهان الهیاتی فیلم تبدیل میشود.
به نحوی که کنش وعمل نهایی شخصیت اصلی فیلم با بازی اسکارآیزاک به نحوی با تقابل و حل و فصل آن به بار مینشیند.
فیلم در دو سطح ماجرای نوعی شرارت و پیش پاافتادگی در برابر امرمعنوی و قدسی را پیش میبرد: ۱- مساله قمار، پوکر و بلکجک از یکسو و ۲- مساله زندان ابوغریب و انتقام از مسئول شکنجه در آن زندان با بازی ویلیم دافو، که انگیزهای ست از سوی پسر نوجوان داستان که پدرش را در آنجا از دست داده است و در ذهن شخصیت اصلی فیلم یعنی اسکار آیزاک روشن میکند.
در حالی که خود آیزاک تجربه دردناک و تروماتیک از زندان ابوغریب و تبعات آن را داشته است سعی می کند همچون دیگر قهرمانان نمونهای شریدر در این فیلم نیز رستگاری و رهایی را در پیش پا افتاده ترین پلشت و مبتذل ترین مکانها و فضاهای زندگی روزمره کازینو و قمارخانهها جستجو کند و از طریق جستجوی روزمره و شبانه روزی در این فضا به نحوی به رستگاری دست پیدا کند در حکم آنتی بادی یا پادزهر آن شرارتها و جنایتهایی که دهه قبل در زندگیاش مرتکب شده بود
اما حضور شخصیت نوجوان و انگیزههای صریح و ساده دلانه اما در عین حال مستقیم و سرر است بر اسکار ایزاک مشخص میکند که مساله رستگاری و رهایی را باید در ترازی دیگر که همانا عدالت سیاسی است دنبال کند. فیلم بهنحوی کنایی و هوشمندانه مسئله قمار را با شخصیت ویلیام تل در طول داستان گره میزند و انتظاراتی را بر اساس آن ایجاد میکند که در نهایت آن را به بار نمی نشاند.
تصور ما مقابله نهایی ویلیام تل و دیگر شخصیت قماربازی است که از طریق تکرار شعار usa usa به مظهر و نماد آمریکا تبدیل میشود. در فیلم این توقع در ذهن تماشاگر ایجاد میشود که آن رستگاری یا رهایی نهایی قراراست از طریق شکست دادن مظهر ایدئولوژی امریکایی، مظهر عشق به پیروزی عشق به ثروت یعنی همان قمارباز نمونهای بدست آید.
اما دقیقا در لحظهای که به نظر می رسد تمام فیلمنامه و تمام دسیسه و طراحیهای اسکار آیزاک چیده شده است تا در آن مسابقه نهایی مظهریا معادل امریکا را شکست دهد در همان لحظه نهایی متوجه میشود که شخصیت نوجوان فیلم همان کاری را انجام داده است که او در سرتاسر فیلم سعی کرده از آن بگریزد و او را از انجامش منع کرده بود. به همین دلیل مساله رستگاری و کنش فردی شخصیت بر خلاف فیلم های دیگر شریدر اینجا سویهای سیاسی مییابد.
یعنی برخلاف آن فیلمها که از طریق نوعی کنش فردی و اخلاقی در نهایت قهرمان فیلم با رستگاری مواجه میشد که این رستگاری بهشکل نمونهای و کنایهای در زندان محقق میشد مانند نمایی که در فیلم ژیگولوی آمریکایی به نحوی بیشتر به کار رفته بود.
یعنی تصویر رستگاری شخصیتهای شریدردر زندان و پشت میلههای زندان که تصویری برگرفته از فیلمهای سینماگر محبوب شریدر روبر برسون است، اما در اینجا رستگاری به نظر میرسد فراتر از نوعی رستگاری معنوی اخلاقی و الهیاتی باید واجد بعد سیاسی هم باشد و آن مجازات کله گندهها و مقامات عالی رتبه تر است که همواره از مجازات اعمالشان گریختهاند و سزای آن را بر گرده زیردستان گذاشتهاند. اینجا رستگاری با مساله عدالت گره می خورد
به همین دلیل در لحظه نهایی که قرار است رستگاری فردی، اخلاقی و معنوی شخصیت اسکار آیزاک محقق شود او به شکل هوشمندانهای صحنه قمار را ترک میکند و این رستگاری را در عرصهای عظیمتر پی میگیرد و آن هم حمله به شخصیت سرگرد با بازی ویلیم دفو است که مظهر سازوکار جنایت، شکنجه و جرم سازماندهی شده در ابوغریب است.
در این سکانس پایانی و امتناع از رستگاری فردی و اخلاقی که تمامی مقدمات آن چیده شده است چندین نکته مهم در فیلم کارت شمار به چشم میخورد. نخست آن که برخلاف توقع و انتظاری که فیلم از همان ابتدا در ذهن ما ایجاد کرده است مساله رستگاری به مساله مقابله فرد با آمریکا و مظهرش آن قمارباز تبدیل نمیشود
گویی شریدر میخواهد بگوید که امکانی برای شکست دادن و غلبه پیدا کردن بر آمریکا به مفهوم کلی آن وجود ندارد و تنها راه ممکن ترک کردن زمین بازیای است که آمریکا یکی از شرکت کنندگان و پیروزان و فاتحان همیشگی آن است.
بهمین دلیل در کنش ترک کردن زمین بازی نوعی عمل سیاسی و فعالانه وجود دارد که اما شریدر به آن نیز محدود نمیماند و ازطریق انتقال زمین بازی به زمین اصلی یعنی جایی که نماد شکنجه، سرکوب و جنایت سازماندهی شده حضور دارد یعنی سرگرد با بازی ویلم دفو مساله را فراتر از مبارزه نمادین و سمبلیک بین فرد و امریکا تبدیل میکند و آن را از طریق عملی خشونت آمیز یعنی عملی که در سینمای شریدر مشابه فیلمهای اسکورسیزی بنظر میرسد تمامی رستگاریها به میانجی نوعی عمل و مداخله خشونتآمیز محقق خواهد شد در پایان این رستگاری رقم میخورد.
و به همین دلیل است که سکانس پایانی فیلم که تیتراژ بر نمای طولانی تماس دستهای عاشق و معشوق از ورای شیشه زندان میگذرد یعنی تصویری نمونه دیگر به سیاق فیلمهای برسون که در آن رستگاری و رهایی شخصیتها نه در بیرون از زندان که به شکل کنایی و طعنه آمیز درون محبس و زندان رقم میخورد اینجا با نوعی رستگاری و رهایی در سطحی فراتر از فیلمهای قبلی شریدر همراه هستیم.
رستگاری و رهایی که از طریق عشق قادر است بر تمامی معضلات مشکلات و بحرانهایی که شخصیت اصلی فیلم در طول زندگی خود پشت سر گذاشته بود و فکر میکرد از طریق نوعی نصیحت پدرانه به آن نوجوان نابالغ میتواند آن را بهشکلی محقق سازد و اما در پایان متوجه می شود که در واقع چنین رستگاری هرگز قابل وصول نیست مگر از طریق نوعی عمل یا مداخله و کنش خشونتآمیز به سیاق سنت موجود در مسیحیت یعنی عمل خشونت آمیزی که مسیح بربالای صلیب از سر میگذراند تا گناهان جامعه بشری را بشورد.
بهمین دلیل در سینمای شریدر نیز همچون اسلاف الهیاتی او در سینما یعنی برسون و اسکورسیزی نیز هچگونه رستگاری بدون عمل خشونتآمیز و مداخله قهرآمیز غیرممکن است. درنتیجه در پلان-سکانس پایانی، ما با تحقق نوعی رستگاری مواجهایم که از طریق مداخله و شجاعت و جسارت شخصیت اصلی فیلم درانجام و اعمال کنش خشونت ورزانه محقق میشود.
و نه آن پند و اندرزهایی که به نوجوان فیلم کرده بود و نه آن مبارزه بر سر میز قمار با شخصیتی که مظهر امریکاست و تمامی مواردی که شریدر به شکل هوشمندانه در سکانس ماقبل آخر نقش بر آب میکند تا بار دیگر برهمان ایده الهیاتی خویش پای بفشرد که هرگونه رستگاری و آزادی بشری بدون اعمال کنش نهایی خشونت آمیز که در آن بدن و جسم آدمی بهای آن را خواهد پرداخت غیرممکن است.
از این منظر پلان پایانی که درحکم پلان-سکانسی است که تیتراژ فیلم نیز بر آن نقش میبندد شاید بیش از سایر پلان و سکانسهای قبلی در سینمای شریدر مساله رستگاری و رهایی را با بن مایه سیاسی در وضعیت امروز پیوند میزند.
ارجاعات فیلم به سینمای برسون تنها به سکانس پایانی محدود نمیشود بلکه تصاویر متعددی که از نگارش خاطرات و یادداشتهای روزانهای که از شخصیت اسکار آیزاک شاهد هستیم به وضوح یادآور صحنههایی از فیلم خاطرات کشیش روستاست که در آنجا نیز مساله معنویت، رهایی مقابله با شرو رستگاری از طریق تأمل در خاطرات و یادداشتهای روزانه شخصیت اصلی به تصویر کشیده میشود.
به یک معنا کنش نهایی فیلم نیز درتقابل با ماهیت شخصیت اصلی فیلم یا قماربازی است که کارش محاسبه کردن و شمردن کارتها و بعد شرط بندی بر اساس آن است. یعنی کسی که تجربه زندان به او آموخته که زندگی سرشار از قواعد حسابداری، محاسبهگری و به تعبیری همان الگوی او در شمارش کارت در قمار است در پایان در واقع تمامی این مصلحت اندیشیهای زندگی روزمره را کنار میگذارد تا از طریق نوعی کنش وعمل خشونتآمیز و قاهرانه به رستگاری و رهایی دست یابد.
رستگاری و رهاییای که بنظر میرسد پس از آزادی از زندان هشت سال هرگز نتوانست آن را تجربه کند. گواه آن هم تصویری است که پس از ورود او به اتاق هتل میبنیم. بستن و کاور کردن و پوشاندن تمامی اشیا و اسباب و اثاثیه موجود در اتاق که نشان دهنده روحیه وسواس و گرفتاری ذهنی است که بنظر میرسد بعد از آزادی نیز هرگز حل نشده است.
در نتیجه مساله رستگاری و رهایی فراتر از مساله آزادی فیزیکی و جسمانی است که شخصیت اسکار بعد از ۸ سال تجربه اول زندانش آن را از سر گذرانده و میبینیم که در سرتاسر فیلم نوع زندگی روزمرهاش و نوع حسابگری و قواعدی که زندگی او را تحت تأثیر قرار داده است، اوهمچنان محبوس قواعد و سکنات آداب زندگی روزمرهاش است و لحظهای از رستگاری را تجربه نمیکند مگربا خلاص شدن از همان عامل و عنصری که او را به این روز انداخته است یعنی شخصیت سرگرد که از طریق کنش قاهرانه امکانی برای رستگاری و آزادی و رهای قابل تصور است.