بی همه چیز محسن قرایی
ما اهل کوفه هستیم که امیرخان تنها بماند
بی همه چیز ساخته محسن قرایی که در جشنواره فجر سال گذشته با تحسینها و واکنش های مثبت منتقدان مواجه شد مشخصا فیلمی تمثیلی است که از تماشاگر نیز میخواهد آن را براساس رویکردهای تمثیلی خوانش و قرائت کند. روستایی با جغرافیای نامشخص و زمانی کمابیش نامشخص غیر از آنکه ما درمییابیم پیش از انقلاب و در دوران پهلوی دوم میگذرد.
اما بطور کلی فضای داستانی فیلم چه به لحاظ زمانی و چه به لحاظ مکانی در یک ابهام تعمدی پیچانده شده است بنحوی که یک خرد جهانی ازسوی کارگردان یا یک میکرو کاسموسی از سوی کارگردان شکل میگیرد که تماشاگر در نهایت آن را براساس کلان جهان یا مایکرو کاسموسی که درواقع همین جهان کنونی و وضعیت فعلی در آنست قرائت و داوری کند.

[seoslider]
از این منظر خوانش یا قرائت تمثیلی فیلم بیهمه چیز دقیقا همان خواستهای است که سازندگان آن از تماشاگر انتظار دارند و باوجود اجرای نسبتا موفق فیلم که در سروشکل و ظاهر و بازیها تاحدودی نمایان است اما درنهایت آن چیزی که مدنظر سازندگان و خالقان است خوانش تمثیلی فیلم است. به همین دلیل اقدام به قرائت تمثیلی فیلم تنها و یا معتبرترین راهحل برای دست یافتن به معنای نهان آن نیز است.

فیلم داستان زنی را بازگو میکند که بعد از چند دهه به روستای محل تولدش باز می گردد. روستایی که در این چند دهه توسعه نیافته است و روز به روز نیز فقیرتر و ندارتر شده است و همه چیز از صنعت گرفته تا ابتداییترین امکانات و مسائل زیستی ازجمله مدرسه و بهداری را ازدست داده است.
به همین خاطر بنظر میرسد که فیلم بنحوی وضعیت نمایش داده شده را به وضعیت کنونی ایران یعنی جامعهای که به واسطه تحریم و فشارهای بینالمللی درحال ازدست دادن ابتداییترین موقعیتهای شغلی و ابتداییترین امکانات رفاهی است و سعی کرده است بین این دو قرابت پیدا کند.

اما شرط لیلی خانم که بعد از مدتها به این روستا باز میگردد و وعدههای رنگارنگ و بسیار شیرینی میدهد که همگی نیز بنظر عملی میآید. ازجمله بهراه انداختن صنعت و یا معدن ازکار افتاده دادن مبلغ قابل توجهی پول به تکتک روستاییان ساختن جاده، ساحتن مدرسه و ساختن بهداری و همه آنچیزهایی که اهالی روستا مدتهاست آرزوی آن را داشتهاند تمامی آن وعدهها را مشروط به انجام یک شرط میکند و آن هم اعدام یا کشتن فرد معتمد روستا یعنی امیرخان است.
به عبارت دیگر فردی که به لحاظ معنوی و کاریزمای اجتماعی مورد اقبال و توجه مردم بوده است و بخشی از این اقبال را بخاطر عمل قهرمانانهای بدست آورده است که سال ها قبل در نجات معدنچیان انجام داده است.
درواقع شخصیت امیرخان یک شخصیت معنوی و کاریزماتیک است که به عنوان رئیس خانه انصاف درنهایت میان مردم دادگری میکند و حق آنها و قانون را در آن محیط برقرار میکند. از این منظر پیشنهاد لیلی خانم که آشکارا به عنوان یک فرد بیگانه در فیلم به تصویر کشیده میشود نیز به لحاظ ظاهر و پوشش که هیچ سنخیتی با اهالی روستا ندارد هم به لحاظ سکنات و رفتار اجتماعیاش که مشخص میشود در گذشته در کابارهای مشغول به کار بوده است و هم به عنوان فردی که سالها قبل در این روستا زندگی میکرده است اما به نحوی از این روستا اخراج شده است و دلیل بدگویی و بدبینی همه یادآور رابطه ایران با غرب یا بطور مشخصتر آمریکاست.
به همین دلیل وعدهای که لیلی خانم برای بهبود شرایط روستا میدهد از منظر فیلم دقیقا یادآور همان وعدهها و قولهایی است که آمریکا بعنوان کشوری که سالها در اینجا حضور داشته است برای بهبود وضعیت به مردم ایران میدهد. و البته شرط لیلی خانم نیز تا حدود زیادی یادآور شرط آمریکاست. یعنی قربانی کردن همان فرد کاریزماتیک و همان رهبر که در عنوان شخصیت پرستویی یعنی امیرخان نیز تجلی یافته است بعنوان راه حلی برای غلبه بر مشکلات و بحرانها.

ازاین منظر فیلم بی همه چیز را میتوان در حکم نوعی تلاش فیلمساز برای بازسازی وضعیت و مطالبات اجتماعی ایران در سالهای اخیر دانست. یعنی مساله مذاکرات مساله رابطه با آمریکا و به نحوی همان سعادت و رفاهی که در تبلیغات اپوزسیون ازطریق ایجاد رابطه با آمریکا ساخته وبرقرار میشود.
و تاکید بر این نکته که تنها راه رسیدن به این نوع سعادتی که از بیرون روستا به آن تحمیل میشود یا به بیان کلانتر به ایران تحمیل میشود ازطریق ازبین بردن معتمد و مورد اعتمادترین شخص درون خرد جهان یا به تعبیر کلیتر ایران است که صورت میگیرد. یعنی زیر پا گذاشتن همان ارزشها و اصول و به یک معنا باورهایی که همان اجتماع کوچک روستا را سراپا نگه داشته است یا همان امیرخان.
فیلم بیهمه چیز را میتوان درحکم نوعی واکنش به همین مسائل سالهای اخیر دانست. یعنی بهایی که جامعه ایران احتمالا به زعم فیلم برای ارتباط با غرب یا در سطح کلان تر آمریکا، آمریکایی که چند دهه از ایران رانده شده است همچون شخصیت لیلی که چند دهه است از روستا رانده شده است بهاو قیمتی که برای این ارتباط و این توسعه و این بهروزی همچون مابقی کشورهای همسایه باید پرداخت کند ازدست رفتن استقلال رای و باورهای خود داست.
به تعبیری فیلم به شکل طنزآمیز براساس همین شعار مشهور در سالهای اخیر ساخته شده است. که گویی سعادت ایرانیان در اجرا یا عدم اجرای آن است. که آیا ما اهل کوفه هستیم که رهبر یا مراد را تنها بگذاریم و یا اهل کوفه نیستیم که برباورها و اعتقادات خود و پشتیبانی از رهبر و یا شخصیت کاریزماتیک دست بزنیم.
از این منظر درپایان فیلم نشان میدهد که انتخاب گزینه نخست یعنی اهل کوفه بودن و تنها گذاشتن امیرخانی که بقول خودش سالها از این مردم حمایت کرده اما آنها در طی سه روز او را فروختند، نتیجهای جز وابستگی، ازبین رفتن اعتقادات فروپاشی اجتماعی و تشتت و چندگانگی و تفرقه بین مردم نخواهد داشت.
و به یک معنا اکت و کنش نهایی امیرخان نیز در پایان یعنی همان راه حلی که خود برمیگزیند برای آنکه هم مردم را به سعادت وعده داده شده برساند و هم برخلاف کینه و اصرار لیلی خانم که در پایان نیز از آن میگذرد در حکم راه حل نهایی برای وضعیت کنونی پیشنهاد میشود.
گویی که باوجود مردمی مذبذب و دمدمی مزاج، مردمی که درواقع براصول و اعتقادات خود پافشاری نمیکنند و تاکید بر اجرای حکم آن ندارد تنها کنش قهرمانانه فیلم از آن نخبگان و رهبران است که باوجود چنین مردمی از یکسو و وجود چنین فشارهایی که از سوی لیلی خانم (بخوانید همان نیروهای غربی یا آمریکا) بر مردم اعمال میشود تنها راه برون رفت از این وضعیت به یک معنا همان عمل خودکشیوار نهایی یا آنچه در ادبیات سیاسی ایران تحت عنوان نوشیدن جام زهر است توصیه میشود.
فیلم از این منظر این راه حل نهایی را در این بازی سیاسی پیشنهاد میدهد گرچه به سبک و سیاق آثار روشنفکران ایرانی مردم و تودهها را مورد هدف انتقاد خود قرار میدهد. در این بازیای که مردم آن صرفا به منفعت شخصی خویش و داشتههای شخصی خویش میاندیشند و حاضرند در کمتر از ۲۴ ساعت از باورها، احساسها و عواطف خود بگذرند در این وضعیت گویی راه حل نهایی کنش قهرمانانه رهبران است.
یعنی همان کاری که امیرخان بر بالای چوبه دار انجام میدهد. گرچه فیلم درواقع اصراری ندارد یا ضرورتی نمیبیند که براین نکته تاکید بگذارد که این وضعیت، وضعیت خنس و ازبین رفتهای که مردم در آن بسر میبرند حاصل چه سیاستها و چه رفتارهایی است. این فقر و نداری و ادباری که مردم با آن زندگی سخت و به یک معنا طاقت فرسا پشت سر میگذارند حاصل چه کنش ها و چه تصمیمات و چه سیاستگذاریهایی است.
فیلم از تمام اینها میگذرد و درنهایت بدون ارزیابی سابقه و گذشتهای که مردم را به این روز انداخته است درنهایت مردم را مقصر این بازی سیاسی میداند. بهمین دلیل بیهمه چیز آنگونه که در پایان فیلم روشن میشود، نه شخصیت امیرخان یعنی همان صفتی که بر روی دیوار جلوی خانهاش به آن نسبت دادهاند بلکه در ظاهر مردمانی است که درپایان همه چیزشان را از دست دادهاند. هم باورها و اعتقاداتشان و هم منفعت و سرمایه و داراییشان.
فیلم درحال توازیازی بین رخدادهای آن روستا و وضعیت فعلی ایران است و جدا از آنکه مردمان آن روستا را مستقیما به لحاظ سیاسی و اجتماعی مرتبط میکند به وضعیت اجتماعی ایران یعنی مردمانی مذبذب و تودهوار که ناگهان تصمیم میگیرند در تیرماه سال ۱۳۹۶ بیست و چهار میلیون به یک نفر رای بدهند اما درکمتر از چند ماه بعد به دشمنان خونی او تبدیل میشوند، تاکید بر این تذبذب درواقع مشخص کننده رابطه تمثیلی اهالی آن روستا و مردم ایران است. به همین دلیل در ادامه میتوان میان شخصیتهای دیگرنیز یک همچنین ارتباطی برقرار کرد.
مشخصا شخصیت دهدار با بازی هادی حجازیفر نقش معاملهگر و میانجیگرایانه،معتدل و تعدیلکنندهای که در سرتاسر فیلم دارد که مشخصا یادآور شخصیت حسن روحانی رئیس جمهور آنسالهاست و یا دیگر شخصیتهای درون فیلم که مشخصا واجد ارتباط با زمینههای اجتماعی و سیاسی ایران هستند همگی اینها به تاکید بر این جنبه خوانش تمثیلی فیلم دامن می زنند. اما درنهایت آنچه فیلم بی همه چیز در پایان بعنوان دلالت نهایی فیلم میسازد الحاق صفت بیهمه چیز نه به شخصیت امیرخان یعنی آنگو.نه که تدر فیلم دیدیم بلکه به شخصیت خود مردم است.
مردم و تودههایی که در ابتدای فیلم به رغم همه نداریها و ادبار و مصیبتها و ناکامیهایشان اما واجد یک داعتقاد باور و دیدگاه منسجم و اجتماعی هستند و در پایان یعنی از طریق ازدست دادن این باور دیدگاه و بینش اجتماعی و اعتقادی درنهایت تبدیل میشوند به موجودات بهمه چیز که حالا دیگر نه پشتیبانی لیلی خانم را دارند به واسطه تحقیری که توسط او شدهاند. و نه درواقع آن شخصیت و رهبر کاریزماتیکی که هموار ه مشکلاتشان را ازطریق رجوع به عقل و انصاف او حل بکنند.
به طور کلی فیلم بی همه چیز می کوشد در میان تمامی نزاع و مجادله های سیاسی و سیاست خارجی که به خصوص در دو سه سال اخیر فضای ایران را در بر گرفته است ازطریق توازیساطی بین موقعیت های درون فیلم و وضعیت تاریخی ایران به نتایج قابل تحمل و مشخصی دست پیدا کند.
جدا از اینکه نوعی توازیسازی بین مردم و روستاییها رخ میدهد و قرابیت بین شخصیت دهدار یعنی مسئول اجرایی روستا که مشخصا یادآور شخصیت رئیس جمهور سابق حسن روحانی است میان دیالوگهای ردوبدل شده در فیلم و مابهازای آن در وضعیت تاریخی ایران در دوسهسال اخیر نیز ارتباط موثقی وجود دارد.مشخصا درجایی از فیلم هنگامی که پرویز پرستویی تحت فشار اطرافیان و نخبگان روستا از سرکار استوار گرفته تا پزشک روستا و همچنین دهدار قرار میگیرد رو به آنان میکند و به آنها یادآور میشود که بعد از من نوبت تکتک آنها نیز میرسد.
یعنی شروع این ماجرا با شخصیت امیرخان و نوعی ذلیل و خوارکردن شخصیت اوست اما این فرآیند توقف ناپذیر است و تک تک همان مسئولانی که به یک معنا داعیه حمایت از حق مردم به بهای کوتاه آمدن دربرابر لیلی خانم یا به عبارت دیگر قدرت آمریکا هستند این ذلالت و این خواری بتدریج دامن آنها را هم فرا خواهد گرفت.
یا به صحنه دیگری که اهالی و بزرگان روستا گرد هم میآیند تا بنحوی درمورد نحوه کشتن و ازبین بردن امیرخان تصمیم بگیرند باز در آنجا هم شاهد هستیم که همه آنها به مساله خیانت کردن و از بین بردن او بشکل واضح و صریح اشاره میکنند. از برادر امیرخان که توسط خود امیر از فاجعه ریزش معدن نجات پیدا کرده است تا شخصیت دهدار و سرکار استوار به شکل خیلی معناداری عامل خونریزی ابتدایی فیلم است. یعنی بریدن گلوی گاو و درواقع از بین بردن دارایی شخصیت زن ابتدایی فیلم با بازی باران کوثری. یعنی نقطهای از فیلم که در آنجا خونریزی و خشونت و به یک معنا ازبین بردن داراییهای مردم گره میخورد با صحنه راه رفتن هدیه تهرانی یا لیلی خانم و قدمهای او در میان خونهای جاری شده، در پایان میبینیم که مسئولیت این خونریزی را هم به امیرخان نسبت میدهند.
یه یک معنا فیلم میخواهد بگوید که مسئول و بانی خشونتها و خونریزیها احتمالا بعد از ماجرای اعتراضات آبان ۹۸ بر گرده دیگر مسئولان اجرایی آن روستاست که هیچکدام نتوانستند به وظیفه خود بخوبی عمل کنند اما درنهایت میکوشند این مسئولیت را با ریاکاری و رذالت به گرده امیرخان بیاندازند. به همین دلیل میبینیم که در پایان وقتی که باران کوثری بواسطه خونریزی و ازبین بردن گاو یا به یک معنا فرزندش میخواهد شکایت ببرد و اعتراض بکند ناخواسته امیرخان را باعث و بانی این خونریزی میداند.
درواقع اشارتی دیگر از فیلم به وضعیت تاریخی، اجتماعی و سیاسی معاصر ایران که دیگران یعنی کسانی که مسئولیت برقراری امنیت و اجرایی امور را دارند، یا به عبارت دیگر دولت که قرار بود یک صحنه نمایشی از ذبح کردن گاو را در جلوی لیلیخانم اجرا کنند اما دستشان به خون و خونریزی آلوده میشود و همگی از مسئولیت شانه خالی می کنند و امیرخان یا به یک معنا رهبر معنوی روستا را مسئول آن خونریزی میدانند.
باز شباهت و قرابتی دیگر بین مسائل پیش آمده بعد از آبان ۹۸ و به یک معنا منتقل کردن مسئولیتهای آن قتلها و خونهای ریخته شده بر عهده یک شخص، فارغ از اینکه وظیفه اجرایی امنیت و برقراری نظم بشکل طبیعی برعهده دولت بوده است. همه این قرابتها بار دیگر تاکید بر این نکته دارند که بار دیگر فیلم بیهمه چیز را نباید صرفا در مقام یک فیلم معمولی یا داستانی خواند. بنظر میرسد که فیلم یک محصول استراتژیک در فضای فرهنگی ایران است. و فراتر از مساله اقتباس بخصوص نتیجهگیریها و دلالتهای نهایی فیلم را باید مرتبط با ذفضای سیاسی و اجتماعی ایران دانست.
یعنی نوعی منزه کردن نقش تصمیمگیر اصلی از تمامی مسائل جامعه ایران و انتقال گناه و قصور از یکسو به مسئولان اجرایی یعنی کسانی که عملا درگیر مساله آبادانی، اجرا و انتظامات در روستا هستند. از فر د نظامی گرفته تا دکتر و دهدار و از سوی دیگر قصور اصلی بر عهده مردمی است که طبق تعریف عوامانه و دمدستی از تودهها در ایران آرا و نظرات خود را به فاصله ۲۴ ساعت آنچنان تغییر میدهند که حتی مشتاق به اعدام و قربانی کردن رهبر معنوی خود هستند.
اما نکته قابل تامل نتیجه پایانی فیلم است که باید منتظر ماند و دید که آیا در وضعیت انضمامی و اجتماعی و سیاسی و به یک معنا به بن رسیده زمان حال راه حل اصلی و نهایی حاکمیت است یا صرفا نوعی قربانیسازی و مظلومنمایی از موقعیت شخصیت امیرخان. یعنی در وضعیت به بن بست رسیدهای که لیلی خانم و یا بعبارت دیگر قدرتهای غربی و مشخصا آمریکا دیگر مردم را بطور کامل تحقیر کردهاند و به یک معنا ضدیت و نفرت خودشان را از تودهها به اثبات رساندهاند و به همین دلیل دیگر برایشان مهم نیست که امیرخان اعدام بشود و یا نشود.
در این وضعیت که مردم هم اعتقادات و همبستگی و هم چسبندگی اجتماعی شان را از دست دادهاند و هم نتوانستهاند به آن وعدهها و بهشت دروغینی که به یک معنا لیلیخانم درصدد اجرای آن است دست پیدا بکنند درچنین وضعیتی آیا راه حل نهایی یعنی عمل انتحاری و مرگ خود خواسته امیرخان قرار است در وضعیت تاریخی ایران به عنوان یک ما به ازا و برون رفت از این بن بست سیاسی و اجتماعی و پیشنهاد بشود و یا صرفا بعنوان پایان دراماتیک و شبه تراژیک است که نباید انتظار اجرای آن را در عرصه انضمامی داشت.