اپوزیسیون و پوزیسیون : دو روی سکهی وضع موجود
وضعیت سیاست در ایرانِ امروز، چه در بلوک پوزیسیون و چه در بلوک اپوزیسیون ، شباهت فراوانی به رئالیته شوهای تلویزیونی Reality Show پیدا کرده است. این شباهتها بیش از آنکه در وجه نمادین – استعاری این دو پدیده ریشه داشته باشد، به معنای واقعی کلمه در تبدیل شدن سیاست و سیاست ورزی در ایران کنونی به نوعی نمایش واقعیتِ تلویزیونی نهفته است.
انبوهی از شبکههای تلویزیونی خارج نشین که به کانون تولید سخن و کلام سیاسی تبدیل شدهاند با حضور گروهی از بازیگران-کارشناسان سیاسی-اجتماعی که کاری نمیکنند جز قرقره روزانه و شبانه حرفها و تحلیلهای صدها بار بیان شده. وضعیتی که گویای حقیقت دیگر هم است. تبدیل سیاست ورزی در جبههی اپوزیسیون به حرفهای روزانه که در آن بازیگران ثابت یا همان سیاستمداران ایرانی به امرار معاش از طریق پیشبینی تاریخ و مکان فروپاشی مشغولاند.

تبدیل تلویزیون به منبر سیاسی که در آن سیاست تا حد نوعی مناسک روضهخوانی تقلیل یافته است البته از مهمترین دستاوردهای تلویزیون ایران در چهار دههی گذشته بوده که بدون رعایت کپی رایت آن در حال باز تولید شیکتر و پر زرق و برقتر با جمعی از کارشناسان کراوات آویخته به گردن در استودیوهای مجلل و البته اتاقخوابهای شخصیشان است.
در این سامانهی جدید یعنی یکی کردن سیاست با نوعی رئالیته شو تلویزیونی که هر از چندی خبر تاسیس رسانهای متمولتر که قرار است روی دست قبلی بزند، گرما و رونق تنور آن را افزایش میدهد، سیاسیون مخالف پذیرفتهاند که هر کدام قالب و نقشی را برعهده گیرند و با اتکا به نیمچه استعداد بلاغی و اندک هوش تحلیلی، در باب وضعیت ایران امروز ذکر مصیبت گویند و البته بلافاصله پیگیر پرداخت و واریز حقالزحمهی بازی- اجرایشان باشند.
سیاست ورزی بهمثابه نمایش تلویزیونی
البته که امر اجرایی The Perfomativeو اجرائیت Perfomativity از ارکان مهم و غیرقابل انکار هر نوع سیاست ورزی و کنش سیاسی است، اما تبدیل کنش سیاسی در پاریس و لندن و واشنگتن و برلین به یک مناسک اجرایی صرف، بدون هیچگونه محتوای نظری و نظرورزانهی فراتر از معدل عقل رایج در واگنهای متروی تهران، دستاوردی است که سیاست ورزان اپوزسیون خارج نشین باید مدعی اعتبار و ابداع آن باشند.
سالهاست که هر کدام در گفتگوهای چند دقیقهای از این شبکه به آن شبکه در حال امرار معاشاند و بخشی دیگر نیز که شغل آزاد را به حرفهی سازمانی ترجیح دادهاند در پلتفرم یوتیوب در حال تولید برنامههای با همان مش عوامانه اما با کسب تمام سود حاصله است.
در این نمایش عظیم گرچه آنها قرار است پروتاگونیست ماجرا باشند، و البته تا حدود زیادی هم به آن نایل شدهاند البته یک آنتاگونیست یا همان جمهوری اسلامی نیز لازم است تا بتوان درام اصلی را ازطریق کشمکش و نزاع دائمی با آن اجرا کرد.

اما هرچه که پیش میرود کمکم مشخص میشود که آنتاگونیست ماجرا، خود صحنه گردان این نمایش است و نه صرفا بازیگر ان. این صحنه گردانی راهی باقی نمیگذارد جز آنچه شاهدیم. یعنی فرو رفتن پروتاگونیست در نقشی که به او تحمیل شده. در واقع پروتاگونیست ماجرا میپندارد که در حال اجرای نوعی کنش فعالانه و ارادی و آزادانهی سیاسی است اما نگاه دقیقتر نشان میدهد که اساسا مشارکت در این نمایش پیشاپیش شما را به اجرا و بیان نقشهای ثابت با دیالوگهای قابل پیشبینی محکوم کرده است.
بگذریم که برخی از این کنشگران تلویزیونی خود پیشاپیش از پوچ و تهی بودن این نمایش مطلعند و مشارکتشان در این نمایش با نیت گذران زندگی و امرار معاش در دیار غربت انجام میشود.گروهی دیگر نیز با صحنه گردان و یا آنتاگونیست این نمایش هم دستند و ادای همدلی با پروتاگونیست را در میآورند. بخش دیگری هم هستند که حتما با اعتقاد و ایمان به مبارزه رهایی بخش در این نمایش شرکت میکنند. احتمالا به عنوان تنها فضایی که برای یک اروپا نشین امکان مشارکت در سیاست امروز ایران را فراهم میآورد. اما آنها نیز ناخواسته درگیر همین منطقه اجرائیت تام و تمام سیاست ورزی شدهاند و قالب و کلیشههای قابل پیشبینی راپیوسته تکرار میکنند.
البته نمیتوان از حق گذشت که این نمایش ۲۴ ساعتهی هفت روز هفته مخاطبان و مشتریان پروپاقرصی در ایران هم دارد. آنها که با دقت به تماشای هر روزهی این نمایشها و اجراها مشغولند و البته دچار تسلی و تسکین سیاسی هم میشوند.
تخلیهی روانی پس از تماشای یک میزگرد تلویزیونی یک ساعته که با شور و حرارت از بحرانهای اقتصادی و ناکار آمدی اجرایی و سیاسی در ایران سخن میگوید و غالبا نیز وعده دیر یا زود فروپاشی را میدهد، برای مخاطب ایرانی در حکم نوعی کاتارسیس روانی عمل میکند تا فردایش را با انرژی بیشتری آغاز کند. او هم میداند که با تماشای متعهدانه این نمایش و تکرار حرفهای آن در عرصهی عمومی به کنشگرایی سیاسی شهروندی خویش عمل کرده است.از این منظر او نیز بخشی از این منطق رئالیته شوی تلویزیونی است.
در عالم هنر، هنگامی که بازیگران، صحنهگردانان و تماشاگران احساس رضایت کامل از یک نمایش را داشته باشند، آن نمایش به یک رپرتوآر در برنامهی ثابت سالن تئاتر تبدیل خواهد شد. به نظر میآید که موفقترین رپرتوار تاریخ نمایش در ایران همین وضعیت سیاست ورزی امروزی باشد که در آن قرار داریم. جاییکه همگان درگیر نوعی رضایت کامل از پذیرش نقشهایشان هستند و البته تمایل و اشتیاق دارند آن را تا هر زمان که لازم است اجرا کنند.
نتیجهی نهایی آنکه برای بسیاری از دستاندرکاران این نمایش حفظ وضع موجود بهترین گزینه است. اگر از غم غربت و دلتنگی برای نان سنگک و آش رشتهی وطن بگذریم، حفظ وضع موجود ضامن زندگی پر درآمد با کیفیت بالا در کلان شهرهای اروپایی و آمریکای شمالی است. بنابراین با اندکی صداقت مشخص خواهد شد که وضع موجود تنها مطبوع و مورد پسند به اصطلاح کاسبان تحریم و دلواپسان و …. نیست بلکه مورد پسند بخش عظیمی از آنوریها هم است. در کجای تاریخ تاکنون چنین تبانی نانوشتهای میان پوزیسیون و اپوزیسیون دیدهاید.
دفاع از رفراندوم با چند اما و اگر
مرسی حسام جان
خیلی خوب بود. استفاده کردم. هرچند با دز زیاد «از طنز زمانه کیف زیاد کف زن های پرکف خارج آمده» به اندازه شما – قطعاً بدلیل غربت عزت کش که من تجربه کرده ام و شما نه – موافق نیستم. بویژه در مورد جوانانی که میتوانستند در خاک حاصلخیز اصلی رشدی به قدتر داشته باشند. اما در مجموع توصیف تراژیک – کمیک تان درست است. و وای بحال آنانی که هنوز نانشان را پخته در تنور نخبه منتظرند.