مداخله
موضوعات داغ

تکرار ۵۷ در قرن جدید

فائزه هاشمی قابل‌اتکاترین فرد؟

تکرار ۵۷ در قرن جدید

تمرکز انتقادی رسانه‌ها و مطبوعات غربی بر بحران‌ها و تنش‌های چند ماه گذشته در ایران و نقد صریح جمهوری اسلامی و نهادها اصلی آن که اوجش کاریکاتورهای نشریه معروف و جنجالی شارلی ابدو بود تا حدود زیادی یادآور حملات رسانه‌های غربی به رژیم پهلوی و محمدرضا شاه است که از سال ۱۳۵۶ آغاز شد و خفقان و اختناق در ایران و ساواک را مورد نکوهش قرار می‌داد.

این تقارن را نمی‌توان تصادفی انگاشت. همین نشریات سه سال پیش نسبت به کشته‌شدن چند صد معترض ایرانی واکنش درخوری نشان ندادند و تمرکزشان را بر مسائل هنگ‌کنگ و برمه بنا گذاشتند؛ بنابراین نقد همه‌جانبهٔ جمهوری اسلامی و سران آن در روزنامه‌ها و رسانه‌های اصلی حتماً گواهی است بر یک تغییر بنیادین در نحوهٔ مقابلهٔ غرب. بخصوص اروپا با جمهوری اسلامی.

کاریکاتورهای و بی‌سابقهٔ نشریه شارلی ابدو نشانگر عبور رسانه‌های غربی از خط قرمز نقد سران جمهوری اسلامی در چند دههٔ گذشته است. عبوری بی‌بازگشت که حاکی از بستن شمشیر از رو برای این نظام است و البته در سطحی وسیع‌تر پا گذاشتن در مسیری تازه همچون انقلاب ۵۷ که در پی نقدهای بی‌رحمانه پهلوی هم‌زمان آلترناتیوسازی از آن‌سوی غرب هم انجام شد دلیل آن هم مهاجرت آیت‌الله خمینی از عراق به پاریس بود تا در جهان آزاد و با حضور همهٔ رسانه‌ها کم‌کم به چهره‌ای بین‌المللی تبدیل شود و در نهایت آلترناتیو حکومت پهلوی.

 با چنین پیش‌فرض شاید بتوان حرکت‌های بعدی این بازی شطرنج را با ارجاع به گذشته پیش‌بینی کرد. در سال ۵۷ غربی‌ها به دنبال آلترناتیوی بودند که واجد مشخصات زیر باشد. نخست آن که به دامن بلوک شرق نیفتد از سوی مردم مقبولیتی نسبی داشته باشد و البته مهم‌تر پیشاپیش از نوعی تشکیلات نسبی هم برخوردار باشد که در فردای پس از سرنگونی شاه قادر به سازماندهی باشد.

آیت‌الله خمینی هر سهٔ این خصوصیات را داشت. او از طریق نهاد روحانیت و مسجد در سرتاسر ایران تشکیلات قدرت سازماندهی داشت. به‌خصوص که مذهب در آن دوره گفتمانی رهایی‌بخش شمرده می‌شد و از طریق آن می‌شد وعدهٔ عدالت، آزادی وستم گریزی داد. وعده‌هایی که آیت‌الله خمینی پیش از پیروزی بر آن‌ها تأکید می‌کرد؛ اما در شرایط کنونی چطور؟ اکثریت قابل‌توجهی از ایرانیان خواستار گذر از وضعیت و ساختار فعلی هستند بااین‌حال در میان نیروهای اپوزیسیون هیچ گروه یا فردی که بتواند قدرت سازماندهی و تشکل‌سازی را داشته باشد موجود نیست که از این ظرفیت استفاده کند.

تکرار ۵۷ در قرن جدید

چهره‌هایی هم که توان ساختن تشکیلات در ایران امروز را داشته باشند توانایی هم صداکردن صداهای مختلف را داشته باشند و درعین‌حال از روسیه فاصله بگیرند و به مواضع غرب نزدیک شوند و وارد بازار اقتصاد جهانی بشوند. هیچ‌کدام از خارج‌نشین‌ها ظرفیت لازم را ندارند تا کشورهای غربی بر روی آنها حاضر به قمار باشند و به‌این‌ترتیب با اجماع بر سر آن زمینه‌های دگرگونی را فراهم کنند.

بگذریم که مسئله فقط مخالفان نیستند در ایران کنونی سپاه پاسداران نهادی قدرتمند و تعیین‌کننده است و نمی‌توان انتظار داشت که همچون ارتش شاهنشاهی قدرت را دودستی تقدیم مخالفان کند. سپاه مانعی پررنگ بر سر راه هر تحولی است. هر تحولی تنها زمانی امکان‌پذیر است که سپاه نیز یکی از اهرم‌های تعیین‌کنندهٔ آن باشد.

از سوی دیگر باید توجه داشت که تاکید غربی‌ها بر چهره‌های اپوزیسیون خارج‌نشین و پروبال دادن به آن‌ها در رسانه‌ها بیش از آنکه نشانه سرمایه‌گذاری آن‌ها بر روی این چهره‌ها باشد، راه و روشی است برای برجسته‌سازی اخبار اعتراضات به میانجی چهره‌های مخالف خارج‌نشین. باوجود حضور پررنگ رضا پهلوی، مسیح علی‌نژاد و حامد اسماعیلیون در فضای رسانه‌ای، نقش آنها بیشتر در راستای گرم کردن تنور رسانه‌ای بحران ایران است. این چهره ها هیچ‌کدام ظرفیت تشکل‌سازی سریع و آنی را در فردای سرنگونی ندارند و از تجربه اجرایی برای ساماندهی نیروهای متعارض داخلی هم برخوردار نیستند. طبیعی است که غربی ها حساب چندانی بر روی آنها نمی‌کنند و ترجیح‌شان نیروهای حد واسط است که هم مطالبات معترضان را پوشش دهند، هم درون ساختار تجربه کار سیاسی داشته باشند و هم از ظرفیت سخت‌افزاری برای اداره جامعه برخو دار باشند.

از سوی دیگر کمتر تحلیل‌گری است که مطمئن نباشد ادامهٔ وضعیت کنونی حتی بدون ازسرگیری اعتراضات و با پیش‌آمدن بحران‌های عظیم‌تر منجر به فروپاشی می‌شود؛ بنابراین طرفین این درگیری به‌رغم اختلاف‌نظرهای بنیادی‌شان باید بر روی همین زمین تکلیف آینده را روشن کنند.

در چنین وضعیتی تنها آلترناتیو قابل‌اتکا آن بخش از اصلاح‌طلبان رادیکال و غیرحکومتی‌اند که بسیاری‌شان هم‌اینک در زندان‌اند. اما از هر سه شرط گفته شده برای حمایت غرب از آن‌ها هم برخوردارند. یعنی هم علاقه‌مند به داشتن رابطهٔ پربار با غرب‌اند. به تنش‌زدایی در منطقه اعتقاد دارند و به‌واسطهٔ حضور در فضای سیاسی ایران توانایی متشکل ساختن ساختار قدرت را هم دارند.

یعنی پیرامون آنها گروهی از مدیران تکنوکرات غرب‌گرا وجود دارد که قادرند ایران را در کوتاه‌ترین زمان وارد بازار جهانی کنند. از سوی دیگر پیوند آنها با جمهوری اسلامی قطعاً ایدئولوژیک نیست و می‌توانند همان آزادی‌های فردی رایج در کشورهای مسلمان را نیز در اینجا برقرار کنند.

نگاهی به چهره‌های اصلاح‌طلبان رادیکال که به‌نوعی از خود اصلاح‌طلبی هم عبور کرده‌اند نشان می‌دهد که در میان آن‌ها شاید مهم‌ترین و قابل‌اتکاترین فرد فائزه هاشمی باشد. شخصیت سیاسی که همهٔ ظرفیت‌ها برای عبور از این وضعیت را داراست. او سیاستمداری زن است که رابطه‌ای نزدیک با عربستان دارد. با سرکوب‌شدگان جمهوری اسلامی از جمله بهاییان رابطه دارد. قائل به آزادی پوشش و تفویض حقوق زنان است. به لحاظ فکری سیاستمداری غرب‌گرا و لیبرال است و به‌خصوص توسعه‌گرا و از همه مهم‌تر به دلیل عقبه خانوادگی‌اش ظرفیت گرد هم آوردن نیروهای تکنوکرات غرب‌گرا و جلوگیری از شیوع خلأ قدرت را هم دارد.

درعین‌حال به‌رغم آنکه از جمهوری اسلامی گذر کرده؛ اما همچنان عضوی از مهم‌ترین چهرهٔ انقلاب اسلامی پس از آیت‌الله خمینی است. یعنی هاشمی رفسنجانی.

روشن است که در میان تمامی آلترناتیوهای او ظرفیت لازم برای تبدیل‌شدن به یک آلترناتیو قدرتمند را دارد و البته در فضای سیاست واقعی هم می‌تواند از فرسایشی شدن بحران‌ها و تنش‌های داخلی و اعتراضات داخلی هم جلوگیری کند. واضح است که این نوشته فقط بر اساس توصیف وضعیت کنونی نوشته شده است و به‌هیچ‌وجه یا به‌عبارت‌دیگر بر اساس مؤلفه‌ها و نیروهای حاضر در میدان سیاست تحلیل شده است و نه بر اساس علائق یا ترجیح شخصی و البته بر اساس این واقعیت که غربی‌ها از خلأ قدرت در ایران هراس دارند و بنا به تجربه در به قدرت رسیدن افراد یا گروه‌های دیگر هم تماشاگر نمی‌مانند.

امتیاز کاربران: 5 ( 1 رای)

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
Verified by MonsterInsights