نقد فیلم روی علفهای خشک نوری بیلگه جیلان
روی علفهای خشک، آخرین ساختهٔ نوری بیلگه جیلان، شاهکاری است همتراز آثار یک دههٔ اخیر او. سرشار از حساسیت و کمالگراییِ بصری جیلان که در سینمای معاصر کمیاب و دستنیافتنی است. جیلان بار دیگر به فضای روستاهای حاشیهای ترکیه میرود. تا بار دیگر تاکید کند ترکیه فقط استانبول، آنکارا و ازمیر نیست.
جیلان ترکیهای غیر اروپایی را نشان میدهد، ترکیهای بسیار متفاوت با سریالهای ترکی که میکوشند تصویری اروپایی از فضا و فرهنگ ترکیهٔ امروز ارائه کنند. ترکیه جیلان، ترکیه اردوغان و توهمات جاهطلبانه او نیست، بلکه ترکیهای با انبوهی عقب افتادگیهای فرهنگی و اقتصادی است.
با این وجود جیلان نمیخواهد که به این تصویر محتوای سیاسی مورد علاقهٔ اروپاییها را بدهد. فیلمهای او به لحاظ محتوا و مضمون ارتباط چندانی با فضای ملتهب سیاسی یک دههٔ اخیر ندارد،اما با اینحال فیلمهای او نباید ما را دچار خطا کند که جیلان فیلمسازی بیاعتنا به کشورش و مسائل سیاسی حاد آن و البته پوپولیسمِ حزب اعتدال اردوغان است. جیلان در سطحی پیچیده تر و خلاقانهتر به سیاست رجوع میکند، همچون شاهکارش «خوابِ زمستانی» که به شکلی نبوغآمیز شخصیت دمدمی مزاج، پوپولیست و خودشیفته اردوغان را به میانجی شخصیت آیدین خلق کرد.
روی علفهای خشک نیز به همین سیاق و با تمرکز بر خُرد جهان روستایی دورافتاده از مرکز در منطقه آناتولی شرقی، جهان بزرگ یا همان ترکیه امروز را بازنمایی میکند. دربارهٔ معلمی به نام سِمِت که برای گذراندن طرح خدمت خود به روستا آمده و فیلم شرح رابطه او با دانش آموزان دختر، همکارش کِنان و معلم زن چپگرا و آرمانگرا، نورای است. جیلان بار دیگر در خلق شخصیت نخست فیلمش، سِمِت، به جهان داستانی نویسندهٔ مورد علاقهاش آنتوان چخوف رجوع میکند. معلمی سرشار از احساسات متناقض و شخصیتی ناپایدار که در کسری از ثانیه از فرشته به شیطان تبدیل میشود.
مهارت حیرتانگیز جیلان در خلق موقعیتهای عادی و گفتگوهای روزمره بار دیگر در اوج است. او از درون این گفتگوهای معمولی ذات و جوهرهٔ حقیقی آدمی را بیرون میکشد. در علفهای خشک نیز شخصیت معلم در گفتگوهای طولانی و ملالآورش با شخصیتهای دیگر ساخته میشود. فرمانده پاسگاه، کنان، نورای و دیگر شخصیتهای روستایی همگی در گفتگویی طولانی با سِمِت معرفی میشوند. و البته خود سِمِت ، که همچون دیگر شخصیتهای آثار جیلان چنان بهلحاظ عاطفی و اخلاقی ناپایدار است، که در مواجهه با هر یک از این شخصیتها، به رنگی در میآید.
تنش اصلی فیلم پیرامون دو رخداد بنا شده است. نخست شکایت سِویم و آینلین دو دانشآموز دختر از کنان و سمت، و دوم مثلث عشقی میان سِمِت، نورای و کنان. فیلم بهشکلی هوشمندانه این دو خرده داستان را در امتداد هم جلو میبرد. و در هر دو مورد فرجام آنها نشان از رذالت طبع سِمِت است. او در هر دو مورد یا دروغ میگوید و یا به عهدش وفادار نمیماند. و از اینرو عجیب نیست که در پایان، جیلان او را در میان علفهای زرد، خشکیده و هرز نشان میدهد. تصویری کامل و تکان دهنده از پوچی ترکیه امروز.
ترکیه از هم گسیخته و ناپایدار، و عجیب نیست که جیلان زمینه داستانهایش را به منطقه آناتولی میبرد، به ریشههای ترکیه تا بر جهان ذهنی متناقض و مسئلهدار ترکیه امروز تاکید کند. برتفاوت شگفتانگیز فرهنگی و اخلاقی سِمِت و کنان. یکی متعلق به مرکز، استانبول و اخلاقیات مزورانه مبتنی بر منفعت شخصی، و دیگری روستاییِ حاشیهنشین با اخلاقیات سادهدلانه. در میان این درهٔ عمیق فرهنگی که در یک سویش کنان است و در سوی دیگرش سِمِت، جیلان شخصیت نورای آٰمانگرا و چپگرا را قرار میدهد. اوست که میتواند این مغاک عمیق میان این دو سمت را به تعادل رساند.
مغاکی که جیلان البته چندان امیدی به پر شدنش ندارد. تصویر نهایی پرسه زدنهای بیهودهٔ این سه شخصیت در ویرانههای ترکیه، پرسهزنیای که یادآور، پرسهزنیهای بیهوده و عبث شخصیتهای فیلمهای آنتونیونی است. نورای شخصیت پیچیده فیلم جیلان است. معلمی که در انفجاری تروریستی یک پایش را از دست داده است، اما با اینوجود همچنان به آرمانهایش وفادار است و مشتاق. مبارزه برای اصلاح امور است. او دقیقاً در میانه مغاک امروز و دیروز ترکیه، سِمِت و کنان قرار دارد. در میانه ترکیه دوپاره میان رها شدن از کشوری خاورمیانهای با سیطرهٔ اخلاقیات دینی از یکسو، و ترکیه اروپایی با شوق فراوان مرکز نشینها برای رها شدن از آن اخلاقیات و پذیرش ارزشهای اروپایی.
او عاشق کنان است و میداند که میتواند او را از بار سنگین اخلاقیات پدرانش رها کند، بیآنکه او را تبدیل به یک سِمِت دیگر کند. بنابراین بهنظر میرسد تمام اتفاقات، ازجمله شام خوردن به تنهایی با سِمِت و سپس برقرارکردن رابطه با او و در پایان تقاضاکردن از سِمِت که از رابطهاش چیزی به کنان نگوید، همگی محاسبه شده است. او میداند سِمِت خودشیفتهتر از آن است که ماجرای همخوابگی با او را برای کنان تعریف نکند. تمام این نقشه را میچیند، تا کِنان را از بار اخلاقیِ غیرت نسبت به زنان خلاص کند و پایان فیلم هم نشان میدهد که موفق شده است. کنان، حالا شخصیت جدیدی است بیآنکه به سِمِت تبدیل شده باشد.
اما خرده داستان دیگر فیلم، هم بسیار جالب است. رابطه پیچیدهای که سمت با سِویم دارد. رابطهای فراتر از رابطه معلم – دانشآموز. سِمِت برای سویم هدیه میخرد و به تدریج در مییابیم که سویم عاشق معلمش شده است. هنگامی که مدیر مدرسه در کیفِ او نامهای عاشقانه مییابد، سِمِت ابتدا با این توجیه که ما حق نداریم وارد حوزهٔ شخصی دیگران شویم، نامه را از دو معلم دیگر میگیرد. اما بعداً آن را میخواند و همزمان از خواندنش لذت میبرد و احساسات سویم را مسخره میکند. پس از آنکه سویم از او خواهش میکند نامهاش را برگرداند، سِمِت ادعا می کند که آن را نخوانده و پاره کرده است. ادعایی که سویم آن را نمیپذیرد.
از اینجا به بعد سویم در مییابد که تحقیر شده و احساساتش لطمه دیده است. بنابراین به همراه دوستش از سمت و کنان شکایت میکنند. شکایتی که مشخصاً با تحریک سویم بوده. با این ادعا که سِمِت به او تعرض کرده است.ادعایی که از سوی سمت و کنان قویاً رد میشود. اما سویم دختری قوی و متکی به نفس است. باوجود آنکه در روستا زندگی میکند، اما عواطف و اخلاقیات پختهای دارد. باوجود اذیتهای معلمش، اما او همچنان متکی به نفس است. سِمِت آنقدر خودشیفته است که حتی از ابراز عشق سویم، دختر نوجوان به خود لذت میبرد. آرزویی که سویم در جشن پایانی سال با هوشمندی آن را برآورده نمیکند.
گرچه بهنظر میرسد که شکایت سویم صرفاً از روی انتقام شخصی از معلمش بوده، اما در پایان فیلم در مییابیم که سمت حقیقتاً وارد رابطهای نامتعارف با دانشآموزانش شده بوده است. مرد تنهایی که صرفاً از ابراز عشق و وابستگی زنان لذت میبرد بیآنکه خود را متعهد به این رابطه بداند.
شخصیت سویم، شاید نقطه اتکای اخلاقی اصلی فیلم باشد. دختر نوجوانی که شاید جیلان آیندهٔ ترکیه را در هیبت او میبیند. دختری که باوجود محدودیتها و داوریهای اخلاقی منکوب کننده آن منطقه، اما تصمیم میگیرد از معلمش شکایت کند. در جهان به غایت مردسالارانه ترکیه امروز، تنها نقطه اتکای اخلاقی فیلم دو شخصیت نورای و سویم هستند. یکی در تلاش برای دگرگونی در وضعیت کنونی و دیگری به عنوان نماینده آیندهٔ شجاع و عملگرایی که از راه خواهد رسید.
روی علفهای خشک از بهترین فیلمهای سال اخیر است. و بازیگر نقش نورای، مِروه دیزدار توانست نخل طلای بهترین بازیگر زن را از جشنواره کن ببرد.
روزنامه شرق ۵ اسفند ۱۴۰۲