نقد فیلم تابستان گذشته اثر کاترین بریا
تابستان گذشته آخرین فیلم کاترین بریا، فیلمساز فرانسوی است، که بازسازی فیلمی دانمارکی به نام ملکه قلبها است که در سال ۲۰۱۹ توسط مِی الِتوکی ساخته شد. فیلمنامه تابستان گذشته را بریا به همراه فیلمنامهنویس و نظریهپرداز بزرگ فرانسوی پاسکال بونیتزر نوشته است. بونیتزر از واپسین بازماندگان عصر طلایی موج نو فرانسوی است، که هم در دورهای سردبیر کایه دوسینما بود و هم در نگارش بسیاری از فیلمهای ژاک ریوت با وی همکاری میکرد.
از سوی دیگر کاترین بریا به جریانی از سینمای فرانسه تعلق دارد که مشهور به اِکسترمیستها (Extermist) هستند. فیلمسازانی همچون گاسپار نوئه و فرانسوا اوزون و البته خود کاترین بریا که در نمایش خشونت و صحنههای جنسی بسیار سخاوتمندانه عمل میکنند. موضوعات و داستانهای فیلمهای این جریانِ سینمایی، بر پایه نوعی افراطگرایی مضمونی بنا شدهاند و به مسائل و موضوعات تابو گونه میپردازند.
اما در سینمای بریا، به عنوان فیلمساز زن، بر مساله بدن و تاثیر آن در زندگی انسانی تاکید فراوان میشود. بریا به عنوان فیلمسازی فرانسوی، نقطه مقابل فلسفه دکارت، فیلسوف هموطنش عمل میکند که سوژهٔ انسانی را صرفاً ازطریق فکر و اندیشیدن تعریف میکرد و شأن چندانی برای بدن بهعنوان موجودیتی مستقل از ذهن قائل نبود.
بههمین خاطر در فیلمهای بریا نزدیکی جسمانی، رابطه جنسی، تنشهای جنسیتی و حتی رقابتهای جنسی میان اعضای یک خانواده جایگاه ویژهای دارند. فیلمهای بریا همواره با واکنشهای افراطی مواجه میشود. بهخصوص فیلم رومانس او که در سال ۱۹۹۹ ساخته شد. در این فیلم او از بازیگر مشهور پورنوگرافی روکو زیفرِدی در نقش اول فیلم استفاده کرد و بسیاری از صحنههای جنسی فیلم، پهلو به پهلوی فیلمهای پورنوگرافی میزد. باوجود حملات گستردهای که منتقدان به رویکرد افراطی او داشتند، بریا بار دیگر در سال ۲۰۰۴ از روکو زیفردی در نقش اول فیلم تشریح جهنم استفاده کرد.
توجه پیوسته بریا به بدن در فیلمهایش، او را به یکی از فیلمسازان موفق ژانر «سینمای بدن» تبدیل کرد. خود او توجه به بدن را برگرفته از رویکرد دیوید کراننبرگ به مساله بدن و جنسیت در فیلمهایش میداند.
تابستان گذشته، دقیقاً در امتداد جهان سینمایی بریا است. رابطه عاشقانه خارج از عرف ، مادرخواندهای میانسال با پسرخواندهٔ نوجوان، آن، وکیلی موفق است که به همراه شوهر و دو دختر خردسالی که به فرزندی پذیرفته شدهاند در حومه پاریس زندگی میکنند. تئو فرزند ۱۷ ساله ازدواج نخست شوهرش قرار است تابستان را با آنها بگذراند. و دور از انتظار نیست که در جهان سینمایی بریا شاهد عشقی نامتعارف و غیرقانونی باشیم.
حال و هوای فیلم، استفاده سخاوتمندانه بریا از نور بیرونی و تصاویر کارت پستالی طبیعت، فضایی امپرسیونیستی برای داستان فیلم خلق میکند. فضایی که در آن کشش بدنها به هم با سرعت و اشتیاق بیشتری رخ میدهد.
فیلم با نمای کلوزآپ چهرهٔ آن شروع میشود. در مقام وکیلی که میکوشد دختر نوجوانی که با چندین پسر رابطه جنسی داشته است را از اتهامات قانونی مبرا کند. بهعنوان وکیلِ قانون خوانده، او خلأهای قانون را بهخوبی میشناسد و باوجود آنکه دختر نوجوان اعتراف میکند با میل و ارادهٔ خویش وارد رابطهٔ جنسی با چند پسر شده است، اما آن او را وادار به تعریف روایتی دیگر میکند. روایتی که درنهایت او بهعنوان یک قربانی تبرئه میشود.
در همان سکانس آغازین بریا رویکرد مزورانه و فریبکارانه قانون به روابط جنسی را فاش و رسوا میکند. باوجود آنکه به تعبیر و باور خودش وقتی دو نفر میپذیرند وارد رابطه جنسی شوند، و بر روی این مساله توافق دارند، دیگر همهچیز تمام است. اما قانون ادراکی نهادینه شده و کنترل شده از رابطه جنسی دارد.
ادراکی که در آن یک طرف ماجرا قربانی است و طرف دیگر شیطان. این همه هنگامی که آن وارد رابطه به لحاظ قانونی ممنوع با پسرخوانده ۱۷ سالهاش، تئو میشود، بحران آغاز میشود. بهعنوان یک فرد آزاد، او با اشتیاق وارد این رابطه میشود، اما بهعنوان یک فردِ اهل قانون ترجیح میدهد که به این رابطه پایان دهد و هنگامی که تئو، سرخورده از رابطهاش با آن، به پدرش همهچیز را میگوید، آن ترجیح میدهد که برای حفظ شأن اجتماعیاش، به کلی آن را انکار کند و آن را به دروغگویی متهم کند.
تا اینجای داستان، تابستان گذشته شباهت فراوانی با فیلم ملکه قلبها که از روی آن ساخته شده است دارد. اما دقیقاً آنچه این داستان را به فیلمی از کاترین بریا تبدیل میکند، پایانبندی متفاوت آن با فیلم دانمارکی است. در نسخه دانمارکی، پسر نوجوان آنچنان سرخورده میشود و مادرخواندهاش آنقدر نگران جایگاه اجتماعی خویش است که پسر مجبور به ترک خانه و حتی شهر میشود و در پایان هم میمیرد.
ملکه قلبها درواقع فیلمی است دربارهٔ پیامدهای فاجعهبار رابطهای نامتعارف و ممنوع. تأکید بر قربانی بودن پسر نوجوان و شیاد بودن مادرخوانده که در زندگی اجتماعی، انسانی متشخص است. اما پایانبندی فیلم بریا کاملاً متفاوت است. باوجود ناممکن بودن این رابطه عاشقانه، به لحاظ قانونی و اجتماعی، و باوجود تلاشی که آن برای پایان بخشیدن به این رابطه میکند، اما تئو پسر نوجوان فیلم، برخلاف فیلم دانمارکی کاملاً به میل خویش وفادار است. شکایت او از آن نه بهخاطر نفرت از او، بلکه برای نپذیرفتن نقش قربانی است. بدینخاطر است که آن را صرفاً وادار به تصدیق رابطه عاشقانهشان میکند؛ بیاعتنا به پیامدهای آن، چه برای خودش و چه برای آن.
به همین خاطر فیلم بریا به ورطهٔ اخلاقیات متعارف و مرسوم نمیافتد. در انتهای فیلم، آنها مجدداً در جلوی خانه و شب هنگام وارد رابطهٔ جنسی میشوند. رابطهای که حاصل وفاداری تئو به میلش و قدرت این میل در آگاه کردن مادرخواندهاش به پذیرش این رابطه عاشقانه است. از اینروست که پس از آنکه آن به بستر باز میگردد تا در کنار همسرش بخوابد، فیلم تکلیف خود را با نسخه دانمارکی کاملاً روشن میکند. شوهر با لمس کردن بدن او میگوید: بدنت سرده.
و هنگامی که آن تصمیم میگیرد واقعیت را به او بگوید، شوهر که مشخصاً حالا از اصل ماجرا مطلع است او را به سکوت وامیدارد. سکوتی که نشانه پذیرش است. نشانه تن دادن به عرفهای اخلاقی و اجتماعی از یکسو و البته پذیرش اختگی و خرفتی خود از سوی دیگر. در اوایل فیلم شوهر گلایه میکند که پسرش او را پیر و ناتوان میداند، توصیفی که در پایان فیلم، صحت آن بر ما مشخص میشود.
تابستان گذشته نمیخواهد از اخلاقیات متعارف و قوانین نهادینه شده دربارهٔ امر جنسی پیروی کند. آنها را مزورانه و فریبکارانه میداند. در پایان فیلم کسی قربانی نمیشود. بلکه شخصیتها با حقیقت میلشان روبرو میشوند. آن میپذیرد که نه شوهرش بلکه تئو پسرخوانده هفدهساله اوست که بدنِ به کما رفتهٔ او را بیدار میکند. اوست که میلش قدرت روشن کردن میلِ تضعیف شدهٔ او را دارد.
بنابراین فردیت خود را بر فردیت اجتماعیاش ترجیح میدهد. تئو درک میکند که بهجای پذیرفتن نقش جوان رانده شده و قربانی، عاملیت خود را در وفادار ماندن به میلش بیابد. با اصرار بر عشقاش و بیاعتنا به مرزها و محدودههای اخلاقی ساختگی. پیر، شوهرِ غیر سمپاتیک آن هم واقعیت خود را میپذیرد. مردی که بدنش سالهاست مرده. یک روح بدون بدن و میل.
اینجاست که تابستان گذشته به فیلمی کاملاً متفاوت با ملکه قلبها تبدیل میشود. و روشن میشود که چرا بریا اصرار به بازسازی فیلمی گرفته است که تنها ۴ سال پیش ساخته شده. این پایانبندی متفاوت تابستان گدشته است که فیلم را به اثری کاملاً مستقل و شخصی تبدیل میکند، به فیلمی که همچون آثار کارگردان ۷۵ سالهاش رویکردی افراطی و نامتعارف به مساله بدن و جنسیت دارد.